کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهیخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهیخته
لغتنامه دهخدا
آهیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کشیده . برکشیده . بیرون آورده . برآورده . آخته . آهخته . آهنجیده . لنجیده . مسلول . مُشهّر. و رجوع به آهیختن ، آهِختن ، آختن و آهنجیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
آبستره
فرهنگ واژههای سره
آهیخته، جدابن
-
ناهیخته
لغتنامه دهخدا
ناهیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناآهخته . ناهخته . نیاهیخته . مقابل آهیخته . رجوع به آهیخته شود.
-
برآهیخته
لغتنامه دهخدا
برآهیخته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برکشیده . آهیخته . آخته : اسب او گوش برآهیخته ترزاشتر پیر بر آواز درای . فرخی .رجوع به برآهیختن و آهیختن و آهیخته شود.
-
آهنجیده
لغتنامه دهخدا
آهنجیده . [ هََ دَ / دِ ] (ن مف ) بیرون کرده . برکشیده . مسلول . مشهر. آخته . آهیخته . آهخته . || مسلوب . برکنده . || مجذوب .
-
آهخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āhexte برکشیده؛ برآورده؛ آهیخته؛ آخته: ◻︎ غمزهٴ ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ / زلف جانان از برای صید دل گسترده دام (حافظ: ۶۲۲).
-
مصلت
لغتنامه دهخدا
مصلت . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) شمشیر از نیام برکشیده . (ناظم الاطباء). شمشیر آهیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شمشیر برهنه . (مهذب الاسماء).
-
اصلیت
لغتنامه دهخدا
اصلیت . [ اِ ] (ع ص ) شمشیر زدوده ٔ بُرّان و آهیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شمشیر گذرنده . ج ، اصالیت . (مهذب الاسماء).
-
آخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āxte ۱. بیرونکشیدهشده؛ آهیخته؛ برکشیده؛ برآورده.۲. برافراشته: ◻︎ گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱: ۱۳۷)، ◻︎ ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲: ۳۷۰).
-
آخته
لغتنامه دهخدا
آخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) اَخْته . آهخته . آهیخته . کشیده . برکشیده . آهنجیده . لنجیده . مسلول . مشهر. بیرون کرده . برآورده . بیرون کشیده . مستخرج . || درازکرده . ممدود. ممدوده . مبسوط. || برافراشته . مرفوع . بلندکرده . برفراشته . || بردوخته به (چ...
-
آهیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آهختن، آختن› [قدیمی] 'āhixtan ۱. بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر، مانندِ شمشیر از غلاف یا دست از دستِ دیگری؛ برکشیدن: ◻︎ بیاهیخت زاو دست و بر پای خاست / غمی شد بیازید با بند راست (فردوسی۲: ۱۵۷۲).۲. بالا آوردن چیزی به قصد زدن، مانندِ شم...
-
آهخته
لغتنامه دهخدا
آهخته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) آهیخته . آخته . آهنجیده . لنجیده . برکشیده . کشیده . بیرون کرده . برآورده . مسلول . مُشهَّر. افراخته . افراشته : رزبان برزد سوی رز گامی راغرضی را و مرادی را، کامی رابرگرفت از لب رف [ آنگه ] جامی رابر لب جام نگاریده غ...
-
آهیختن
لغتنامه دهخدا
آهیختن . [ ت َ ] (مص ) کشیدن . برکشیدن . برآوردن . سَل ّ. تشهیر. بیرون کشیدن . آختن . آهختن . آهنجیدن . برآوردن : برآهیخت جنگی نهنگ از نیام بغرید چون رعد و برگفت نام . فردوسی .برآهیخت شمشیر و اندرنهادهمی کرد از آن رزم گشتاسب یاد. فردوسی .برآهیخت شمشی...
-
مشهر
لغتنامه دهخدا
مشهر. [ م ُ ش َهَْ هََ ] (ع ص ) شهرت داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مشهور. معروف . شناخته شده : در او صید را چند جای ستوده در او بزم را چند جای مشهر. فرخی .زرحمت مصور ز حکمت مقدربه نسبت مطهر به عصمت مشهر. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 151).بگشاد مرا بسته...