کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهوان
لغتنامه دهخدا
آهوان . [ هَُ ] (اِ) ج ِ آهو : همه مرگ رائیم پیر و جوان که مرگ است چون شیر و ما آهوان .فردوسی .
-
آهوان
لغتنامه دهخدا
آهوان . [ هَُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سمنان بدامغان ، میان تیلستان و کلاته یعقوب در 266 هزارگزی طهران .
-
واژههای مشابه
-
جستن آهوان
لغتنامه دهخدا
جستن آهوان . [ ج َ ت َ ن ِ هَُ ] (اِخ ) قفرات الظبی : وزیر بنات النعش بر پایهای خرس بزرگ ستارگان خردند، دوگان دوگان ایشان را جستن آهوان خوانند. (التفهیم ).
-
جستوجو در متن
-
آهوانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) 'āhuvāne, 'āhovāne مانند آهو؛ همچون آهوان.
-
هلم
لغتنامه دهخدا
هلم . [ هَُ ل ُ ] (ع اِ) آهوان کوهی . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
اخلام
لغتنامه دهخدا
اخلام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ خِلم . دوستان . یاران . || خانه های آهوان .
-
خنس
لغتنامه دهخدا
خنس . [ خ ُ ن ُ ] (ع اِ) آهوان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || گاوان . || جای آهوان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
آهوگردان
لغتنامه دهخدا
آهوگردان . [ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه آهوان را در صحرا راند بجائی که شاه یاامیر به آسانی شکار توانند کرد. نخجیروال . نجاشی .
-
اظباء
لغتنامه دهخدا
اظباء. [ اِ ] (ع مص ) اظباء زمین ؛ فزونی یافتن آهوان آن . (از ذیل اقرب الموارد از اللسان ).
-
مبن
لغتنامه دهخدا
مبن . [ م ُ ب ِن ن ] (ع ص ) (از «ب ن ن ») مقیم و اقامت کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کناس مبن ؛ جای باش آهوان که دارای بوی پشکل بود. (ناظم الاطباء). که بوی پشکل آهوان دهد. گویند کناس مبن . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
-
ظباء
لغتنامه دهخدا
ظباء. [ ظِ ] (ع اِ) ج ِ ظبی . آهوان : دروازه ها دربستند، چون دانستند که مقاومت ظباء با شیران شکاری میسر نباشد. (جهانگشای جوینی ).
-
اظبی
لغتنامه دهخدا
اظبی . [ اَ ] (ع اِ) اَظْب . ج ِ ظبی و ظُبَة. (ناظم الاطباء). آهوان . (مؤید الفضلاء). و رجوع به ظبی و ظبة و اَظْب شود.
-
بویایی
لغتنامه دهخدا
بویایی . (حامص ) شم . بوییدن : گر نداری خون مشک آهوان سنبل تر بهر بویایی فرست . خاقانی .|| یکی از حواس خمسه ٔ ظاهره .