کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهن داغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آهن داغ
/'āhandāq/
معنی
اثر سوختگی بر نقطهای از پوست بدن کسی یا حیوانی با آهن گداخته برای علامت گذاشتن یا درمان درد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهن داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhandāq اثر سوختگی بر نقطهای از پوست بدن کسی یا حیوانی با آهن گداخته برای علامت گذاشتن یا درمان درد.
-
آهن داغ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - داغ کردن بخشی از پوست تن جانور با آهن تفته برای نشان گذاشتن یا مداوا. 2 - فرو بردن آهن تفته در آب .
-
آهن داغ
لغتنامه دهخدا
آهن داغ . [ هََ ] (اِ مرکب ) عمل سوختن جزئی از پوست تن جانور را با آهن تفته برای نشان و علامت یا مداوا و چاره ٔ دردی . کَی ّ. کاویا. || آهنی که برای داغ کردن بکار است . داغینه . || عمل فروبردن آهن تفته در آب . آهن تاب .- آهن داغ کردن آبی را ؛ آهن تاب...
-
واژههای مشابه
-
اهن
دیکشنری عربی به فارسی
تخطي کردن , رنجاندن , متغير کردن , اذيت کردن , صدمه زدن , دلخور کردن
-
اهن
دیکشنری فارسی به عربی
حديد
-
اَهَنْ
لهجه و گویش گنابادی
ahan در گویش گنابادی هستند ، تشریف دارند
-
آهِن
لهجه و گویش بختیاری
âhen آهن.
-
اِهِن
لهجه و گویش تهرانی
صدای اعلام وجود فرد منتظر، بویژه در مستراح
-
کلاته آهن
لغتنامه دهخدا
کلاته آهن . [ ک َ ت َ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد. محلی کوهستانی و معتدل است و 138 تن سکنه دارد آب آنجا از رودخانه و محصول آن غلات ،، خشکبار، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
-
کلاته آهن
لغتنامه دهخدا
کلاته آهن . [ ک َ ت ِ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادگان بخش حومه وارداو شهرستان مشهد. محلی جلگه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
non-heme iron
ناخونآهن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] آهنی که از منابع گیاهی به دست میآید و به خوبی خونآهن جذب نمیشود
-
wrought iron, fer forgé
گلآهن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] اشیا و اثاثیۀ فلزی از نوعی آهن نرم که با خمکاری ساخته و تزیین شده باشد
-
آهن آلات
فرهنگ واژههای سره
آهن ابزار
-
خط آهن
فرهنگ واژههای سره
راه آهن