کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهنین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آهنین
/'āhanin/
معنی
= آهنی: ◻︎ با سیهدل چه سود گفتن وعظ؟ / نرود میخ آهنین در سنگ (سعدی: ۹۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ferrous, iron
-
جستوجوی دقیق
-
آهنین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آهن) 'āhanin = آهنی: ◻︎ با سیهدل چه سود گفتن وعظ؟ / نرود میخ آهنین در سنگ (سعدی: ۹۳).
-
آهنین
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص نسب .) 1 - آهنی ، از جنس آهن . 2 - (کن .) بسیار توانا و قوی .
-
آهنین
لغتنامه دهخدا
آهنین . [ هََ ] (ص نسبی ) (از پهلوی آسی نان ) منسوب به آهن . از آهن : صف دشمن ترا ناستد پیش ور همه آهنین ترا باشد. شهید بلخی .آنجا که پتک باید خایسک بیهده ست گوز است خواجه سنگین مغز، آهنین سفال . منجیک .به شاهراه نیاز اندرون ،سفر مسگال که مرد کوفته گ...
-
واژههای مشابه
-
صندوق آهنین
لغتنامه دهخدا
صندوق آهنین . [ ص َ ق ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندوقی که از آهن ساخته باشند.
-
آهنین پنجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'āhaninpanje دارای پنجههای قوی مانند آهن؛ آهنینچنگال؛ قویپنجه؛ پرزور.
-
آهنین چنگال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'āhaninčangāl آهنینپنجه؛ قویپنجه؛ پرزور: ◻︎ سستبازو به جهل میفگند / پنجه با مرد آهنینچنگال (سعدی: ۱۷۸).
-
آهنین پنجه
لغتنامه دهخدا
آهنین پنجه . [ هََپ َ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ) قوی پنجه . پرزور : یکی آهنین پنجه در اردبیل همی بگذرانید بیلک ز بیل .سعدی .
-
آهنین دل
لغتنامه دهخدا
آهنین دل . [ هََ دِ ] (ص مرکب ) شجاع . || قسی . بی رحم . نامهربان . سنگدل . آهن دل : آهنین دل بین که سنگ خاره از وی وام خواهدسخت تر زآن دل دل من کز چنین دل کام خواهد.؟
-
جان آهنین
لغتنامه دهخدا
جان آهنین . [ ن ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از بی رحم و سخت جان و دلاور باشد و آنرا آهن جان و آهنی جگر نیز خوانند. (آنندراج ) : سرکشان گر پیش او آرند جان آهنین زآتش سیماب گون تیغش رخ زرین برند.مختاری (از آنندراج ).
-
دربند آهنین
لغتنامه دهخدا
دربند آهنین . [ دَ ب َ دِ هََ ] (اِخ ) در آهنین . رجوع به در آهنین شود.
-
در آهنین
لغتنامه دهخدا
در آهنین . [ دَ رِ هََ ] (اِخ ) یا در بند آهنین ، باب الحدید عربی ، نامی که در ممالک شرق اسلامی به بعضی گردنه ها اطلاق میشد. معروفترین آنها گردنه ای است در ماوراءالنهرنزدیک جاده ٔ قدیم سمرقند به ترمذ. شوان تسانگ که در630 م . از آن گذشت شرح مختصری در ...
-
قبای آهنین
لغتنامه دهخدا
قبای آهنین . [ ق َ ی ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جبه ٔ آهنین . (ناظم الاطباء).
-
دیوار آهنین
دیکشنری فارسی به عربی
الستار الحديدي
-
دست بند اهنین
دیکشنری فارسی به عربی
صفد