کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهنگ نبرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
rate of sideslip
آهنگ کنارسُرش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هوافضا] مؤلفۀ سرعت هواگرد در امتداد محور جانبی
-
rate of turn, RoT
آهنگ گردش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] سرعت گردش شناور که برحسب درجه در ثانیه سنجیده میشود
-
leakage rate
آهنگ نشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] آهنگ شارش هرگونه نشت از محفظه
-
funeral march
سوگآهنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] قطعۀ موسیقی حزنانگیزی که رزمنوازان در مراسمی مانند خاکسپاری مینوازند
-
chanterelle (fr.), cantino (it.), melody string
سیم آهنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] زیرترین زه در ساز زهی
-
war march
رزمآهنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] قطعهای موسیقی که بهمنظور تشویق و تهییج سربازان به حرکت و پیشروی منظم در جنگ نوشته و نواخته میشود
-
آهنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
(هَ. ک دَ) (مص ل .) قصد کردن ، عزم کردن .
-
پس آهنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. هَ) (اِمر.) آهنی باشد که کفشگران در پس کفش نهند تا به آن کفش را فراخ کنند آنگاه که قالب را در کفش کنند.
-
ریم آهنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. هَ) (اِمر.) آن چه که با آن چرک چیزی را پاک کنند.
-
هم آهنگ
فرهنگ فارسی معین
(هَ. هَ) (ص .) 1 - موافق ، متحد. 2 - دو یا چند صدا که با هم توافق و تناسب داشته باشد.
-
آب آهنگ
لغتنامه دهخدا
آب آهنگ . [ هََ ] (نف مرکب ) آدمی یا ستوری که آب از چاه و جز آن برکشد. آبکش . آب آهنج : کرده شیران حضرت تو مراسرزده همچو گاو آب آهنگ .سنائی .
-
فراخ آهنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . هَ) (ص مر.) دورپرواز، تیری که هدف های دور را بزند.
-
پیش آهنگ
لغتنامه دهخدا
پیش آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) پیشاهنگ . (از: پیش و آهنگ ، بمعنی کش و کشنده ) پیشرو قافله و کاروان و لشکر. آنکه پیش پیش لشکر و قافله رود. (غیاث ). مقدمة. (دهار). آنکه زودتر از دیگر کاروانیان یا لشکریان روی به راه نهدو آن اعم است از آدمی یاستور و جز آن...
-
پیش آهنگ
لغتنامه دهخدا
پیش آهنگ . [ هََ ] (اِخ ) نام موضعی به استرآباد رستاق . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 127 بخش انگلیسی ).
-
جان آهنگ
لغتنامه دهخدا
جان آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) حالت احتضار، جانی که در حال عزیمت و رفتن است : جوانمردان که دل در جنگ بستندبجان و دل ز جان آهنگ رستند.نظامی .