کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهنگ رسوبگذاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اهنگ
لغتنامه دهخدا
اهنگ . [ اُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد. دارای 398 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، ارزن و زیره است . شغل اهالی زراعت . راه ماشین رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
اهنگ
دیکشنری فارسی به عربی
ايقاع , ترنيم , تناسق الانغام , موسيقي , نغمة , هواء , وضع
-
گوشت آهنگ
لغتنامه دهخدا
گوشت آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی گوشت آهنج است که قلاب گوشت از دیگ برآوردن باشد. (برهان ). و رجوع به گوشت آهنج شود. || غلیواج . (برهان ) (آنندراج ). گوشت ربا. و رجوع به گوشت آهنج شود.
-
BodyPump
وزنهآهنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزشی گروهی برای آمادگی جسمانی که در کلاسهای یکساعته و با استفاده از وزنه و صفحهوزنه و پلۀ پویهورزی انجام میشود
-
march
گامآهنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] قطعهای موسیقی که با ضرب نواخته میشود و برای برگزاری رژه طراحی شده است
-
نیکآهنگ
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik āhang) دارای نیت و قصد نیک ، خوش نیت ، نیکو ضمیر .
-
نیم آهنگ
لغتنامه دهخدا
نیم آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) در شاهد زیر معنی کلمه معلوم نشد : از دهان تنگ تو ناگه شگفت آید مرازین غزلها و سرود و حشو و نیم آهنگ تو.سوزنی .
-
فراخ آهنگ
لغتنامه دهخدا
فراخ آهنگ . [ ف َ هََ ] (ص مرکب ) دورپرواز. تیری که هدف های دور را میزند : از میان دو شاخهای خدنگ جست مقراضه ٔ فراخ آهنگ . نظامی .رجوع به فراخ شود.
-
هم آهنگ
لغتنامه دهخدا
هم آهنگ . [ هََ هََ ] (ص مرکب ) دمساز. هم آواز. موافق . (یادداشت مؤلف ). دو تن که یک اندیشه و یک آهنگ دارند : که چندان سپه کرد آهنگ من هم آهنگ این نامدار انجمن . فردوسی .در این پرده با آسمان جنگ نیست که این پرده با کس هماهنگ نیست . نظامی .در این پرد...
-
آب آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹آبآهنج› [قدیمی] 'āb[']āhang انسان یا حیوانی که از چاه آب بکشد؛ کشندۀ آب: ◻︎ کرده شیران حضرت تو مرا / سرزده، همچو گاو آبآهنگ (سنائی۲: ۱۹۳).
-
یک آهنگ
لغتنامه دهخدا
یک آهنگ . [ ی َ / ی ِ هََ ] (ص مرکب ) هم آهنگ . هم آواز. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به هم آهنگ شود.
-
آهنگ ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (موسیقی) 'āhangsāz سازندۀ آهنگ؛ موسیقیدانی که آهنگهای موسیقی بسازد.
-
آهنگ سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (موسیقی) 'āhangsāzi شغل و عمل آهنگساز.
-
intonation 1
آهنگ 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] تغییرات زیروبمی در گفته
-
rate 1
آهنگ 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم مهندسی، قطعات و اجزای خودرو] مقدار و درجۀ نسبی تغییرات یک پدیده برحسب واحدی معین متـ . نرخ 2