کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهنگِ افتان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب آهنگ
لغتنامه دهخدا
آب آهنگ . [ هََ ] (نف مرکب ) آدمی یا ستوری که آب از چاه و جز آن برکشد. آبکش . آب آهنج : کرده شیران حضرت تو مراسرزده همچو گاو آب آهنگ .سنائی .
-
فراخ آهنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . هَ) (ص مر.) دورپرواز، تیری که هدف های دور را بزند.
-
پیش آهنگ
لغتنامه دهخدا
پیش آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) پیشاهنگ . (از: پیش و آهنگ ، بمعنی کش و کشنده ) پیشرو قافله و کاروان و لشکر. آنکه پیش پیش لشکر و قافله رود. (غیاث ). مقدمة. (دهار). آنکه زودتر از دیگر کاروانیان یا لشکریان روی به راه نهدو آن اعم است از آدمی یاستور و جز آن...
-
پیش آهنگ
لغتنامه دهخدا
پیش آهنگ . [ هََ ] (اِخ ) نام موضعی به استرآباد رستاق . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 127 بخش انگلیسی ).
-
جان آهنگ
لغتنامه دهخدا
جان آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) حالت احتضار، جانی که در حال عزیمت و رفتن است : جوانمردان که دل در جنگ بستندبجان و دل ز جان آهنگ رستند.نظامی .
-
دژا آهنگ
لغتنامه دهخدا
دژا آهنگ . [ دُ هََ ] (ص مرکب ) بدخوی . (از ناظم الاطباء). و رجوع به دژآهنگ شود.
-
دم آهنگ
لغتنامه دهخدا
دم آهنگ . [ دَ هََ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه بسختی نفس می کشد. (ناظم الاطباء). دم آهنج . رجوع به دم آهنج شود.
-
ریم آهنگ
لغتنامه دهخدا
ریم آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) ریم آهنج . بیخ خرغول . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی ریم آهنج است که بیخ خرغول باشد و آن چرک ریم زخم را پاک سازند و ریم آهنج معرب آن است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به خرغول و ریم آهنج و بارهنگ شود. || آنچه که بدان چیزی ...
-
شتاب آهنگ
لغتنامه دهخدا
شتاب آهنگ . [ ش ِ هََ ] (اِ مرکب ) آهنگ به شتاب . قصد و عزم آمیخته به شتاب : سمندش در شتاب آهنگ بیشی فلک را هفت میدان داده پیشی .نظامی .
-
شب آهنگ
لغتنامه دهخدا
شب آهنگ . [ ش َ هََ ] (اِ مرکب ) رجوع به شباهنگ شود.
-
مردم آهنگ
لغتنامه دهخدا
مردم آهنگ . [ م َ دُ هََ ] (نف مرکب ) مردم کش . مردم آهنج . رجوع به مردم آهنج شود. || (اِ مرکب ) سلاح کجی است مانند چوگان که آن را مردگیر هم گویند و معرب آن مردم آهنج است . (از برهان قاطع). رجوع به مردآهنگ و مردم آهنج شود.
-
پس آهنگ
لغتنامه دهخدا
پس آهنگ . [ پ َ هََ ] (اِ مرکب ) ساقه و مؤخره ٔ لشکر. فوج پسین . (بهار عجم ). و بیت ذیل را که معنی آن مفهوم نیست شاهد آورده است : جناح از هوا در زمین برد بیخ پس آهنگ شد در زمین چارمیخ . نظامی .|| آهنی باشد که کفشگران در پس کفش نهند تا به آن کفش را ف...
-
خوش آهنگ
لغتنامه دهخدا
خوش آهنگ . [ خوَش ْ / خُش ْ هََ ] (ص مرکب ) آنکه در نغمه های آواز تصرفات نیکو و مطبوع کند. (ناظم الاطباء). مردمان خوش آواز یا موسیقی دان . (لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || که بگوش خوش آید. (یادداشت مؤلف ). گوش نواز.عالم از ناله ٔ عشاق مبادا خ...
-
خارج آهنگ
لغتنامه دهخدا
خارج آهنگ . [ رِ هََ ] (ص مرکب ) آهنگ ناموافق و ناموزون . (ناظم الاطباء) : بفرمود تا آن دو سرهنگ رادو کج زخمه ٔ خارج آهنگ را... نظامی .بمن بر شده لشکری دیده بان همه خارج آهنگ وناخوش زبان .نظامی (شرفنامه ص 470).
-
خارج آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] xārej[']āhang ۱. (موسیقی) ناموزن.۲. [قدیمی، مجاز] ناموافق؛ ناساز؛ ناهماهنگ: ◻︎ بفرمود تا آن دو سرهنگ را / دو کژزخمهٴ خارجآهنگ را (نظامی۵: ۸۴۳).