کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهنجیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آهنجیدن
/'āhanjidan/
معنی
کشیدن؛ درآوردن؛ بیرون کشیدن؛ برکشیدن؛ برکندن؛ آختن؛ آهختن. ◻︎ خوب گفتن پیشه کن با هرکسی / کاین برون آهنجد از دل بیخ کین (ناصرخسرو: ۱۱۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āhanĵitan] ‹برآهنجیدن› [قدیمی] 'āhanjidan کشیدن؛ درآوردن؛ بیرون کشیدن؛ برکشیدن؛ برکندن؛ آختن؛ آهختن. ◻︎ خوب گفتن پیشه کن با هرکسی / کاین برون آهنجد از دل بیخ کین (ناصرخسرو: ۱۱۹).
-
آهنجیدن
فرهنگ فارسی معین
(هَ دَ) [ په . ] (مص م .)1 - بیرون آوردن . 2 - کندن ، برکندن .
-
آهنجیدن
لغتنامه دهخدا
آهنجیدن . [ هََ دَ ] (مص )بیرون کردن . بدر آوردن . کشیدن . لنجیدن : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .بگویم چه گوید چهارند یاران بیاهنجم از مغز تیره بخارش . ناصرخسرو.چونکه آن گه گه سرشک افشاند این دایم گهرچونکه گه گه آن بخار ...
-
واژههای مشابه
-
بیرون آهنجیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون آهنجیدن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . رجوع به آهنجیدن و برون آهنجیدن شود.
-
برون آهنجیدن
لغتنامه دهخدا
برون آهنجیدن . [ ب ِ / ب ُ هََ دَ ] (مص مرکب ) بیرون آهنجیدن . بیرون کشیدن . خارج ساختن : خوب گفتن پیشه کن با هر کسی کاین برون آهنجد از دل بیخ کین . ناصرخسرو.رجوع به آهنجیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
ناهنجیدن
لغتنامه دهخدا
ناهنجیدن . [ هََ دَ] (مص منفی ) مقابل آهنجیدن . رجوع به آهنجیدن شود.
-
برآهنجیدن
لغتنامه دهخدا
برآهنجیدن . [ ب َ هََ دَ ] (مص مرکب ) آهنجیدن . رجوع به آهنجیدن شود.
-
بیاهنجیدن
لغتنامه دهخدا
بیاهنجیدن . [ هََ دَ ] (مص ) آهنجیدن : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .رجوع به آهنجیدن شود.
-
آهنجان
لغتنامه دهخدا
آهنجان . [ هََ ] (نف ، ق ) در حال آهنجیدن .
-
ناهنجیدنی
لغتنامه دهخدا
ناهنجیدنی . [ هََ دَ ] (ص لیاقت ) که از در آهنجیدن نیست . مقابل آهنجیدنی . رجوع به آهنجیدنی شود.
-
آهنج
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آهنجیدن) 'āhanj ۱. = آهنجیدن۲. آهنجنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تیغآهنج، جانآهنج، دمآهنج، شمشیرآهنج.
-
آهنگیدن
لغتنامه دهخدا
آهنگیدن . [ هََ دَ ] (مص ) قصد کردن . آهنگ کردن . || آهنجیدن . کشیدن ، چنانکه آب را از چاه و جز آن : کرده شیران حضرت تو مراسرزده همچو گاو آب آهنگ .سنائی .
-
آهیخته
لغتنامه دهخدا
آهیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کشیده . برکشیده . بیرون آورده . برآورده . آخته . آهخته . آهنجیده . لنجیده . مسلول . مُشهّر. و رجوع به آهیختن ، آهِختن ، آختن و آهنجیدن شود.