کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهستگی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آهستگی کردن
معنی
( ~. کَ دَ)(مص ل .) به نرمی رفتار کردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهستگی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ)(مص ل .) به نرمی رفتار کردن .
-
جستوجو در متن
-
تانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'anni ۱. درنگ کردن؛ به آهستگی و آرامی کاری کردن.۲. آهستگی.
-
بط ء
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (مص ل .) درنگ کردن ، آهستگی کردن .
-
مِس مِس کردن
لهجه و گویش تهرانی
فِس فِس کردن، این دست و اون دست کردن،آهستگی
-
trekking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیاده روی، بازحمت حرکت کردن، باسختی و آهستگی مسافرت کردن
-
trekked
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترکه، بازحمت حرکت کردن، باسختی و آهستگی مسافرت کردن
-
مس مس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] mesmes آهستگی و کندی در کار.〈 مسمس کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] در کاری آهستگی و کندی کردن؛ کاری را بهتٲنی انجام دادن.
-
تثبیت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پابرجا کردن . 2 - آهستگی کردن .
-
treks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
treks، سفر، کوچ مسافرت باگاری، بازحمت حرکت کردن، باسختی و آهستگی مسافرت کردن
-
تانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهستگی، ایست، تاخیر، تمجمج، درنگ، طمانینه، کندی، مکث ۲. آهسته، کند، یواش ۳. آهستگی ۴. تاخیر ۵. سستی ۶. درنگ کردن، تاخیر کردن، سستی کردن
-
اتآد
لغتنامه دهخدا
اتآد. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) آهستگی کردن .
-
کِر و کِر
فرهنگ گنجواژه
1ـ صدای خنده بلند، حرکت آهسته 2ـ کر و کر کردن، با کشیدن پا به زمین به آهستگی حرکت کردن، آرام زندگی کردن، لِخ لِخ کردن، فِس فِس کردن.
-
trek
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گشت و گذار، سفر، کوچ مسافرت باگاری، بازحمت حرکت کردن، باسختی و آهستگی مسافرت کردن
-
تثبت
فرهنگ فارسی معین
(تَ ثَ بُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پابرجا بودن . 2 - آهستگی کردن ، درنگ کردن . 3 - (اِمص .) پایداری .