کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهرمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آهرامن
لغتنامه دهخدا
آهرامن . [ م َ ] (اِخ ) آهریمن . اهریمن . آهرمن .
-
اهریمه
لغتنامه دهخدا
اهریمه . [ اَ م َ] (اِخ ) راهنمای بدیها باشد و شیطان را نیز گویند. (برهان ). اهریمن . (فرهنگ جهانگیری ). اهرمن . آهرمن . آهریمن . رجوع به مترادفات کلمه و مزدیسنا ص 157 شود.
-
کیومرثیه
لغتنامه دهخدا
کیومرثیه . [ ک َ م َ ثی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای ازمجوس ، منسوبند به کیومرث و ایشان دو اصل ثابت کنند،یکی نور و دویم ظلمت ، و نور را یزدان خوانند و ظلمت را اهرمن ، و گویند یزدان قدیم است و اهرمن محدث و سبب حدوث اهرمن آن بود که یزدان اندیشه کرد که اگر اورا...
-
دیو
واژگان مترادف و متضاد
ابلیس، اهرمن، اهریمن، روحپلید، شیطان، عفریت ≠ فرشته، ملک
-
لاخ
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) lāx دلالت بر وفور چیزی در جایی میکند: سنگلاخ، دیولاخ، اهرمنلاخ، نمکلاخ.
-
اهریمن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابلیس، اهرمن، دیو، شیطان، عفریت ۲. پلید، خبیث، نابکار ≠ اهورا
-
آهن تن
لغتنامه دهخدا
آهن تن . [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) که تن از آهن دارد : خزروان بدو گفت کاین یک تن است نه آهن تن است و نه آهرمن است .فردوسی .
-
خمسه ٔ قدماء
لغتنامه دهخدا
خمسه ٔ قدماء. [ خ َ س َ ی ِ ق ُ دَ ] (اِخ ) اورمزد، اهرمن ، گاه ، جای وهوم است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
دوالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dualisme] [قدیمی] du'ālism هر مذهب و آیینی که قائل به دو اصل و مبدٲ باشد؛ ایزد و اهرمن؛ روح و ماده؛ ثنویت؛ دوگانهپرستی.
-
اهرامن
لغتنامه دهخدا
اهرامن . [ اَ م َ ] (اِخ ) راهنمای بدیها را گویند. (برهان ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). این کلمه در پهلوی اهریمن و در فارسی بصور اهرمن ، اهرامن ، آهرمن ، اهرن ، آهرن ، آهریمن ، آهرامن ، آهریمه و هریمن آمده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || شیطان ....
-
ستیزآوری
لغتنامه دهخدا
ستیزآوری . [ س ِ وَ ] (حامص مرکب ) کینه کشی . خصومت رانی . مجادله : ستیز آوری کار آهرمن است ستیزه بپرخاش آبستن است .اسدی .
-
آشموغ
لغتنامه دهخدا
آشموغ . (اِخ ) نام دیویست از پیروان آهرمن که سخن چینی و دروغ گفتن از کسی بدیگری و جنگ افکندن میان دو تن شغل اوست . برای امثله رجوع به آسموغ شود.
-
کین پرور
لغتنامه دهخدا
کین پرور. [ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کین اندیش . که در اندیشه ٔ انتقامجویی است . بدخواه . بداندیش : تو دین پروری خصم کین پرور است فرشته دگر اهرمن دیگر است .نظامی .
-
آهورامزدا
لغتنامه دهخدا
آهورامزدا. [ م َ ] (اِخ ) اورمزد. یزدان . رب ّ اعلی . رب الارباب . فاعل خیر. مقابل آهرمن ، فاعل شر، دیو. و هفت فرشته یا امشاسپند وسایط فیض او بدیگر مخلوق باشند.
-
پیریکاس
لغتنامه دهخدا
پیریکاس . (اِخ )کلمه در وندیداد معنی جاودان از جنود اهرمن (انگره مینیو = خرد خبیث ) دارد. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 17). و رجوع شود به ترجمه ٔ ایران چ 2 ص 48.