کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آنکو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آنکو
لغتنامه دهخدا
آنکو. (ضمیر + حرف ربط + ضمیر) مخفف آنکه او. آن کس که او : یکی آنکه گفتی شمار سپاه فزونتر بد از تابش هور و ماه ستوران و پیلان چو تخم گیاشد اندر دم پرّه ٔ آسیابر آنکو چنین بود برگشت روزنمانی تو هم شاد و گیتی فروز.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
کوژبالا
لغتنامه دهخدا
کوژبالا. (ص مرکب ) خمیده قامت : چنین بادا کبود و کوژبالاهر آنکو بشکند پیمانش از ما. (ویس و رامین ).رجوع به کوژ شود.
-
خدمت دوست
لغتنامه دهخدا
خدمت دوست . [ خ ِ م َ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرستاری و تعهد و عملی که دوستی انجام دهد از سر اخلاص و بندگی : کیست آنکو ندهد دل بچنین خدمت دوست کیست آنکو نکشد، بار چنین خدمتگر. فرخی .|| حضور دوست . مجلس دوست . جناب دوست .
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت اﷲ تتوی (میر...) از پارسی گویان هندوستان است ، او راست :عنان خرج هر آنکو به وقت دخل نداشت چو ماه چارده خود را به کاستن دارد.(از مقالات الشعراء ص 819).
-
تحقیق شدن
لغتنامه دهخدا
تحقیق شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) محقق گردیدن . بی گمان شدن . آشکارا شدن و به حقیقت پیوستن : تحقیق شد که ناصرخسرو غلام اوست آنکو بگویدش که دو گوهر چه گوهرند.ناصرخسرو.
-
کامرانی کردن
لغتنامه دهخدا
کامرانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگانی کردن با عیش و عشرت از روی میل و خواهش . (ناظم الاطباء) : هر آنکو به ما شادمانی کندابر مردم او کامرانی کند. فردوسی .عالم که کامرانی وتن پروری کنداو خویشتن گم است کرا رهبری کند. سعدی .طوطیان در شکرستان کامرا...
-
درسته
لغتنامه دهخدا
درسته . [ دَ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ) درسه . عفو. رحمت . گذشتن از جرایم . بخشیدن گناه . (برهان ) (از آنندراج ).- درسته کردن ؛ عفو کردن . بخشیدن : هر آنکو کند جرم مجرم درسته کند فضل حق از دمندانْش رسته .رضی الدین علی لالای قزوینی .
-
ذوقی
لغتنامه دهخدا
ذوقی . [ ذَ ] (اِخ )یکی از قدماء شعراء فارسی معاصر ابوالفتح بستی و طبقه ٔ اوست . رادویانی قطعه ٔ ذیل را از او آورده است .کجا نام اصحاب دانش برندابوالفتح بستی سر دفتر است هر آنکو نیاید بفضلش مقربدانم کی او را سر دف تر است .(ترجمان البلاغه ص 12).
-
شیرباز
لغتنامه دهخدا
شیرباز. (ص مرکب ) از شیر بازکرده . (یادداشت مؤلف ) : مویم چو شیر گشت و شد از عمر شیربازکز یک گناه بازنگشتم به عمر سیر. سوزنی .- شیرباز کردن ؛ فطام . از شیر باز کردن . (یادداشت مؤلف ) : پیرپروردایه ٔ لطف تو است آنکو نکردهیچ دانا را ز طفلی تا به پیری...
-
ناخوردنی
لغتنامه دهخدا
ناخوردنی . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (ص لیاقت ) نخوردنی . که قابل خوردن نیست . که خوردن را نشاید. که نبایدش خورد. که نتوان خوردش : هر آنکو کند کار ناکردنی غمی بایدش خورد ناخوردنی . (سندبادنامه ص 179).چرا از پی سنگ ناخوردنی کنی داوریهای ناکردنی .نظامی .
-
لالا
لغتنامه دهخدا
لالا. (اِخ ) رضی الدین لالای قزوینی شاعر. رجوع به رضی الدین شود. این دو بیت او راست :هر آنکو کند جرم مجرم درسته کند فضل حق از دَمَندانش رسته .پندی بگویمت بشنو هان دگر مپزدر دیزه ٔخیال اباهای حرص و آز.(سروری ذیل لغت درسته به معنی عضو و دیزه به معنی نو...
-
مرهفة
لغتنامه دهخدا
مرهفة. [ م ُ هََ ف َ ] (ع ص ، اِ) مرهفه . تأنیث مرهف . رجوع به مرهف و ارهاف شود. || شمشیر تنک . شمشیر تیز : دستت همه با مرهفه پایت همه باموقفه وهمت همه با فلسفه آنکو سفه را هست فل .لامعی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 81).
-
افلاطونی
لغتنامه دهخدا
افلاطونی . [ اَ ] (ص نسبی ) نسبت است به افلاطون حکیم یونانی . - عشق افلاطونی ؛ عشق خالص از شهوت . عشقی که آلوده بشهوت نباشد. آن عشقی که سعدی گوید : ما را نظر بخیر است از عشق خوبرویان آنکو بشر کند میل او خود بشر نباشد.سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم پ...
-
برون کشیدن
لغتنامه دهخدا
برون کشیدن . [ ب ِ / ب ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . بدرآوردن . استخراج : آنکو ز سنگ خارا آهن برون کشدنسکی ز کف ّ او نتواند برون کشید. منجیک .سر مایه کرد آهن آبگون کز آن سنگ خارا کشیدش برون .فردوسی .