کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آنزیمبَری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آنزیمبَری با آب داغ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← زیمایهبَری با آب داغ
-
آنزیمبَری با بخار آب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← زیمایهبَری با بخار آب
-
کمکآنزیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ← کمکزیمایه
-
آنزیم القاپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] ← زیمایۀ القاپذیر
-
آنزیمبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← زیمایهبَر
-
آنزیم پادتنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] ← پادتنزیم
-
آنزیم دگرریختار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ← زیمایۀ دگرریختار
-
تامآنزیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] ← تامزیمایه
-
روتآنزیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] ← روتزیمایه
-
القای آنزیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] ← القای زیمایه
-
بازدارندگی آنزیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] ← بازدارندگی زیمایه
-
عرعر بری
لغتنامه دهخدا
عرعر بری . [ ع َ ع َ رِ ب َرْ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسم کوچک شربین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
عرفج بری
لغتنامه دهخدا
عرفج بری . [ ع َ ف َ ج ِ ب َرْ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بکمون است . (مخزن الادویه ). رجوع به عرفج شود.
-
عروس بری
لغتنامه دهخدا
عروس بری . [ع َ ب َ ] (حامص مرکب ) زن گرفتن . ازدواج : شاه جواب داد که مرا عروس بری به کار نیست که من خود عروسان بسیار دارم . (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).
-
عشبه ٔ بری
لغتنامه دهخدا
عشبه ٔ بری . [ ع ُ ب َ / ب ِ ی ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است علفی و پایا از تیره ٔ عشقه ها که برخی از انواع آن خشبی نیز میباشند، و مخصوص نواحی گرم و معتدل آسیا وآمریکاست . عشبه ٔ بیابانی . (از فرهنگ فارسی معین ).