کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آنام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آنام
معنی
[ ع . ] ( اِ.) نام ، مخلوق ، آفریده شدگان .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آنام
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) نام ، مخلوق ، آفریده شدگان .
-
آنام
لغتنامه دهخدا
آنام . (اِخ ) نام مملکتی بمشرق شبه جزیره ٔ هندوچین بوسعت 147 هزار کیلومتر مربع و 5600000 تن مردم . کرسی آن هوء و از شهرهای مهم ّ آن توران و محصول آن ابریشم و برنج باشد.
-
آنام
لغتنامه دهخدا
آنام . (ع اِ) اَنام . خلق . جن و انس .
-
واژههای مشابه
-
انام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹آنام› [قدیمی] 'anām ۱. مردم.۲. مخلوقات؛ آفریدهشدگان.
-
انام
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) آفریدگان ، مخلوق .
-
انام
لغتنامه دهخدا
انام . [ اَ ] (اِخ ) ناحیه ای از هندوچین شرقی واقع در قسمت مرکزی ویتنام ، بین تونکن و کوشن شین در امتداد دریای چین . (از لاروس ). و رجوع به همین کتاب و آنام شود.
-
انام
لغتنامه دهخدا
انام . [ اَ ] (ع اسم جمع) خلق . (از اقرب الموارد) (زمخشری ) (ناظم الاطباء). مخلوقات ازجن و انس . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جن و انسی . (زمخشری ). جن و انس و یا آنچه بر روی زمین است . (ناظم الاطباء). آفریدگان . (السامی ) (مهذب الاسماء). آفریده . (زمخ...
-
أَنَامِ
فرهنگ واژگان قرآن
مردم(اعم از جن وانس،و به قولي به معناي هر جنبندهاي است که روي زمين راه برود )
-
خوش انام
لغتنامه دهخدا
خوش انام . [ خُش ْ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد، واقعدر جنوب باختری کوهدشت و راه خرم آباد به کوهدشت . این ده در تپه ماهور قرار دارد با آب و هوای گرم و 120 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ صمیره و محصول آن غلات و لبنیات...
-
واژههای همآوا
-
انام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹آنام› [قدیمی] 'anām ۱. مردم.۲. مخلوقات؛ آفریدهشدگان.
-
انعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'an'om ۱. [جمعِ نعماء] = نعما۲. [جمعِ نعمت] = نعمت
-
انام
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) آفریدگان ، مخلوق .
-
انعم
لغتنامه دهخدا
انعم . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) بانعمت تر. متنعم تر: قال من انعم الناس عیشاً؟ قال من تحلی بالعفاف و رضی بالکفاف وتجاوز مایخاف الی ما لایخاف . (المزهر سیوطی ص 317).- امثال : انعم من حزیم .انعم من حیان اخی جابر . (یادداشت مؤلف ). || نرمتر. (ناظم الاطباء...