کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمیزگاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آمیزگاری
/'āmizegāri/
معنی
حُسن معاشرت؛ خوشمنشی: ◻︎ زن خوشمنش دلنشانتر که خوب / که آمیزگاری بپوشد عیوب (سعدی۱: ۱۲۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
sociability
-
جستوجوی دقیق
-
آمیزگاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āmizegāri حُسن معاشرت؛ خوشمنشی: ◻︎ زن خوشمنش دلنشانتر که خوب / که آمیزگاری بپوشد عیوب (سعدی۱: ۱۲۳).
-
آمیزگاری
فرهنگ فارسی معین
(اِ مص .) حُسن معاشرت ، خوش اخلاقی .
-
آمیزگاری
لغتنامه دهخدا
آمیزگاری . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی و صفت آمیزگار. || حسن معاشرت . خوش مَنِشی : زن خوش منش خواه نه روی خوب که آمیزگاری بپوشد عیوب .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
خوش منش
لغتنامه دهخدا
خوش منش . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) فَکِه . فاکِه . خوش طبع. شادان .خندان . خرسند. راضی . (یادداشت مؤلف ) : بدین روز هم نیستی خوش منش که پیش من آوردی ای بدکنش . فردوسی .برفتند شادان دل و خوش منش پر از آفرین لب ز نیکی دهش . فردوسی .مگر کو ...