کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمیخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آمیخت
فعل
بن گذشته: آمیخت
بن حال: آمیز
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آمیخت
واژهنامه آزاد
باهم مخلوط کردن
-
واژههای مشابه
-
درهم آمیخت
دیکشنری فارسی به عربی
أدْمَجَ
-
جستوجو در متن
-
ﭐخْتَلَطَ
فرهنگ واژگان قرآن
به هم در آميخت
-
أدْمَجَ
دیکشنری عربی به فارسی
گنجاند , جزو چيزي کرد , ضميمه کرد , ملحق کرد , درهم آميخت , تلفيق نمود
-
هوش بر
لغتنامه دهخدا
هوش بر. [ ب َ ] (نف مرکب ) بَرنده ٔ هوش . (لغات شاهنامه ) : بفرمود تا داروی هوش برپرستنده آمیخت با نوش بر.فردوسی .
-
wavelet processing
پردازش موجک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] پردازش به روش واهمآمیخت (deconvolution) برای تعیین شکل موجک پایه یا واپایش و تغییر شکل آن
-
احساف
لغتنامه دهخدا
احساف . [ اِ ] (ع مص ) اَحسف التمر؛ آمیخت با خرما، خرمای تباه شده ٔ فروریخته را. (منتهی الارب ).
-
اخدر
لغتنامه دهخدا
اخدر. [ اَ دَ ] (اِخ ) نام اسبی نرکه اسب های اخدریه بدو منسوبست . || فحلیست که از بند رهائی یافته با ماده خران کاظمه آمیخت .
-
تأدیم
لغتنامه دهخدا
تأدیم . [ ت َءْ ] (ع مص ) آمیختن نان را با نانخورش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): ادم الخبز؛ بسیار آمیخت نان را با نان خورش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تزاویق
لغتنامه دهخدا
تزاویق . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تزویق . (ناظم الاطباء): ورنگهای گوناگون آمیخت از بهر تزاویق دیوارهای سارها. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 32). رجوع به تزویق شود.
-
ابی خویشتن
لغتنامه دهخدا
ابی خویشتن . [ اَ خوی / خی ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بیخود. بیهوش . مغمی علیه : بفرمود تا داروی هوش بر [منیژه ]پرستنده آمیخت با نوش بربدادند و چون خورد شد مرد [ بیژن ] مست ابی خویشتن سرش بنهاد پست .فردوسی .
-
انکتیل دوپرون
لغتنامه دهخدا
انکتیل دوپرون . [ اَ پ ِ رُن ْ ] (اِخ ) (1731-1805 م .) مستشرق مشهور فرانسوی . وی برای فراگرفتن اوستا به هند رفت و با زردشتیان آمیخت . معروفترین اثر وی ترجمه ٔ فرانسوی اوستاست . وی نخستین مترجم و ناشر اوستا به زبانهای اروپایی است . (از دایرةالمعارف ف...
-
غیلان الموسوس
لغتنامه دهخدا
غیلان الموسوس . [ غ َ نُل ْ م ُ وَ وَ ] (اِخ ) جامی در نفحات الانس آرد او را غیلان المجنون نیز میگفتند. از متقدمان مشایخ عراق بود و در خرابه ها زندگی میکرد و با کس نمی آمیخت و از کس چیزی نمی پذیرفت و کس نمی دید که او چه میخورد. محمدبن السمین گویند: غ...