کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آموزاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آموزاندن
/'āmuzāndan/
معنی
تعلیم دادن؛ یاد دادن؛ آموختن چیزی به کسی.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: آموزاند
بن حال: آموزان
دیکشنری
breed, drill, educate, familiarize, indoctrinate, instruct, school, teach
-
جستوجوی دقیق
-
آموزاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āmozānitan] ‹آموزانیدن› [قدیمی] 'āmuzāndan تعلیم دادن؛ یاد دادن؛ آموختن چیزی به کسی.
-
آموزاندن
لغتنامه دهخدا
آموزاندن . [ دَ ] (مص ) آموزانیدن . تعلیم . آموختن ، چون متعدی باشد. رجوع به آموزیدن شود.
-
واژههای مشابه
-
اموزاندن
دیکشنری فارسی به عربی
مر
-
جستوجو در متن
-
یاد دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) آموختن ، آموزاندن .
-
آموزانیدن
لغتنامه دهخدا
آموزانیدن . [ دَ ] (مص ) آموزاندن . تعلیم . (دهار).
-
instructs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور می دهد، یاد دادن، اموختن به، راهنمایی کردن، تعلیم دادن، اموزاندن
-
instruct
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور دادن، یاد دادن، اموختن به، راهنمایی کردن، تعلیم دادن، اموزاندن
-
instructed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستور داد، یاد دادن، اموختن به، راهنمایی کردن، تعلیم دادن، اموزاندن
-
مر
دیکشنری عربی به فارسی
اموزاندن , اموختن به , راهنمايي کردن , تعليم دادن(به) , ياد دادن (به) , ترتيب دادن , مقدر کردن , وضع کردن , امر کردن , فرمان دادن
-
فروردن
لغتنامه دهخدا
فروردن . [ ف َرْوَ دَ ] (مص ) پروردن و پرورش دادن و تربیت کردن . || تعلیم کردن و آموزاندن . (ناظم الاطباء).
-
علام
لغتنامه دهخدا
علام . [ ع ِل ْ لا ] (ع مص ) آموزاندن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آگاهانیدن (ناظم الاطباء). || متصف به شجاعت نمودن . || نشان گذاردن شناسائی را. (اقرب الموارد).
-
دریا وانیدن
لغتنامه دهخدا
دریا وانیدن . [ دَرْ دَ ] (مص مرکب ) دریابانیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). آموزاندن . فهماندن . افقاه . افهاء. الحان . (تاج المصادر بیهقی ). تفهیم . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
درس دادن
لغتنامه دهخدا
درس دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) آموختن درس . یاد دادن دروس . تدریس کردن . آموزاندن چیزی به شاگرد. تعلیم دادن : شب هم از کسب کمال آسوده در بستر نیم می دهد درس خموشی صورت دیبا مرا. طالب کلیم (از آنندراج ).به من درس مقامات محبت می دهد بلبل سیه مستی ببین...