کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آموده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آموده
/'āmude/
معنی
۱. ساخته.
۲. آراسته: ◻︎ دو خرگه داشتی خسرو مهیا / برآموده به گوهر چون ثریا (نظامی۲: ۲۸۵).
۳. بهرشتهکشیدهشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āmude ۱. ساخته.۲. آراسته: ◻︎ دو خرگه داشتی خسرو مهیا / برآموده به گوهر چون ثریا (نظامی۲: ۲۸۵).۳. بهرشتهکشیدهشده.
-
آموده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) آراسته ، مزین ، زینت یافته .
-
آموده
لغتنامه دهخدا
آموده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) آراسته . متحلی : بخوی خوش آموده بِه ْ گوهرم بر این زیستم هم بر این بگذرم . نظامی .رجوع به آمای و آمود و آمودن شود. || پرکرده . انباشته . (از برهان ). مندرج .
-
جستوجو در متن
-
raffinate, good oil
پالیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسى شيمى] در فرایند پالایش با حلاّل، آن بخش از مخلوط مایعِ آموده (treated) که نامحلول باقی میماند و با حلاّل جدا نمیشود
-
گوهرآموده
لغتنامه دهخدا
گوهرآموده . [ گ َ / گُو هََ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آموده به گوهر. مرصع. جواهرنشان : وآن نمطهای گوهرآموده چرمهای دباغت آلوده . نظامی .گوهرآموده تاجی از سر خویش با قبایی زدخل ششتر بیش .نظامی .
-
برآموده
لغتنامه دهخدا
برآموده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فراوان وبر روی هم انبوه شده . (شرفنامه ٔ وحید) : برآموده ای دید از اندیشه دورزسرهای سنجاب و لفج سمور. نظامی .|| آراسته و متحلی . رجوع به آموده شود.
-
آمای
لغتنامه دهخدا
آمای . (فعل امر) امر از آمودن به معنی آراستن و درنشاندن گوهر در چیزی و بسلک و رشته کشیدن لؤلؤ و جز آن و پر کردن و انباشتن : گفت مشّاطه را که صنعخدای یعنی آن لعبت چگل ، آمای . عمعق . || (نف مرخم ) مهیّاکننده . مستعدکننده . (برهان ). و در کلمات مرکّب...
-
اندراج
لغتنامه دهخدا
اندراج . [ اِ دِ ] (ع مص ) به آخر رسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). انقراض . (از اقرب الموارد). یقال اندرج القوم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || داخل شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). درآمدن . (غیاث ...
-
اوروگوای
لغتنامه دهخدا
اوروگوای . (اِخ ) اروگه . اروگوئه . از جمهوریهای آمریکای لاتین میان برزیل و اقیانوس اطلس . پایتخت آن مونته ویدئو. این کشور در جنوب شرقی آمریکای جنوبی قرار دارد. مساحت آن بالغ بر 186870 کیلومتر مربع و جمعیت آن بالغ بر 2202936 تن میباشد. کوچکترین جمهور...
-
ترکتازی
لغتنامه دهخدا
ترکتازی . [ ت ُ ] (حامص مرکب ) ترکتاز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تاخت آوردن به شتاب و تعجیل و بی خبر و ناگاه باشد بر سبیل تاراج و غارت نمودن . (برهان ). غارتگری . (فرهنگ رشیدی ). تاختن آوردن . (صحاح الفرس ). بمعنی ناگاه تاختن بر سبیل غارت مثل تاختن ...
-
آراسته
لغتنامه دهخدا
آراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) آموده . موده . پدرام . مزیّن . مجمل . مُحلی . حالی . حالیه . مُطرّز. مزخرف . بغازه و گلگونه کرده : گر زآنکه به پیراسته ٔ شهر برآئی پیراسته آراسته گردد ز رخانت . ابوشعیب .و بهر پانزده روزی اندر وی [ اندرپریم قصبه ٔ قارن ...
-
ذوقی بسطامی
لغتنامه دهخدا
ذوقی بسطامی . [ ذَ ی ِ ] (اِخ ) مرحوم رضا قلیخان هدایت در مجمع الفصحاء آرد: نام شریفش میرزا فتح اﷲ و از انجاب و اطیاب طایفه ٔ اعراب بنی عامر است که بروزگاری دراز در آن ولایت ریاست و ایالت داشته اند وقتی از بسطام بهوای ملاقات خال خود حبیب اﷲ خان عرب ک...
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ شعوری ). سنگ قیمتی مثل الماس و لعل و مروارید و امثال آنها. (فرهنگ نظام...