کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمودریا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آمودریا
لغتنامه دهخدا
آمودریا. [ دَرْ ] (اِخ ) نام باستانی جیحون ، و آن رودیست میان خراسان و ماورأالنهر و یونانیان آن را به نام اوقسوس یاد کرده اند. آمو. جیحون . رود. ورز. آب . النهر. آمل . آمون . آبهی .
-
جستوجو در متن
-
جیحون
فرهنگ واژههای سره
آمودریا
-
دریای آمویه
لغتنامه دهخدا
دریای آمویه . [ دَرْ ی ِ ی َ ] (اِخ ) آمودریا. رود جیحون . رجوع به آمودریا و آمویه (رود) در ردیفهای خود شود.
-
پترآلکساندروسک
لغتنامه دهخدا
پترآلکساندروسک . [ پ ِ رُ ل ِ رُ ] (اِخ ) یکی از قلاع ترکستان روس ، مرکز ایالت آمودریا در نزدیکی آمودریا تقریباً مقابل شهر خانکا .
-
توران
فرهنگ نامها
(تلفظ: turān) (در قدیم) قلمرو فرمانروایی تورانیها در شاهنامه و آثار کهن دیگر شامل محدودهای آن سوی آمودریا (جیحون) ؛ (در اعلام) از اسامی خاص زنان .
-
سالی نویا
لغتنامه دهخدا
سالی نویا. [ ن ُ وِ ] (اِخ ) نام طایفه ای از تاتار که در شمال آمودریا سکنی داشته اند. رجوع به ذیل تاریخ رشیدی حافظ ابرو ص 64 شود.
-
دائیتا
لغتنامه دهخدا
دائیتا. (اِخ ) نام رودی در آریاویچ . (مزدیسنا ص 352). این رودرا بر حسب اقوال مختلفة ارس ، کر، سفیدرود، زرافشان ،و آمودریا (جیحون ) دانسته اند. رجوع به دایتی شود.
-
آمویه
لغتنامه دهخدا
آمویه . [ ی َ ] (اِخ ) رود جیحون .آمو. آموی . آمل . رود. آب . النهر. وَرز. آمودریا. آمون . || نام شهری بکنار جیحون : و خود روز دیگر بیرون رفت و از جیحون بگذشت و سپاه از هر جای به آمویه گرد کردند. (تاریخ بخارای نرشخی ).
-
جیهون
لغتنامه دهخدا
جیهون . [ ج َ ] (اِخ ) جیحون . نام رود معروف در ترکستان ، آنرا بفارسی آمودریا و در زمان قدیمتر وخشاب میگفتند که به یونانی همین کلمه ٔ ایرانی را به شکل اوخسوس بر آن اطلاق کردند. (از فرهنگ شاهنامه ٔ ولف ). رجوع به جیحون شود.
-
پیت نیاک
لغتنامه دهخدا
پیت نیاک . (اِخ ) نام قصبه و قلعتی در خانی خیوه ، در 82هزارگزی جنوب شرقی خیوه ، در ساحل چپ آمودریا (جیحون )، و در وسط واحه ٔ کوچک محاط ببیابانی واقع است . (قاموس الاعلام ترکی ). و امروزه جزو روسیه ٔ شوروی باشد.
-
چغان رود
لغتنامه دهخدا
چغان رود. [ چ َ ](اِخ ) نام رودخانه ای است که امروز سُرخَن گویند و چغانیان را مشروب سازد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ذیل لغت چغانیان ). نام رودخانه ای است که در ناحیه ای واقع در مسیر علیای آمودریا جریان داشته و آن ناحیه را در قدیم چغان و چغانیان م...
-
آمو
لغتنامه دهخدا
آمو. (اِخ ) رود آموی . آمُل . آمویه . جیحون . آمودریا. اُقسوس . آمون . آب . رود. آبهی . نهر. ورز. || نام شهری بکنارجیحون . آمُل . و نام قلعه ای هم بدانجای : ریگ آموی و درشتیهای اوزیر پایم پرنیان آید همی . رودکی .مرا هجران آن آهوی آموهمی دارد چو بچه م...
-
پامیر
لغتنامه دهخدا
پامیر. (اِخ ) ناحیه ٔ کوهستانی بسیار مرتفع آسیای مرکزی و در جغرافیا بدو نام «بام دنیا» داده اند هرچند که در خور این نام نیست . قسمت اعظم این سرزمین متعلق به روسیه و مابقی جزء افغانستان است و در مشرق به دشتها و ریگزارهای ترکستان چین منتهی شود و در شما...
-
بدخشان
لغتنامه دهخدا
بدخشان . [ ب َ دَ ] (اِخ ) شهری است [ از حدود خراسان ] بسیارنعمت و جای بازرگانان و اندر وی معدن سیم است و زر و بیجاده و لاجورد و از تبت مشک بدانجا برند. (حدود العالم ). گوسفند در آن ناحیت باشد که بر او سوار شوند از غایت بزرگی و قوت . (از فرهنگ سروری ...