کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آملا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عملاً
لغتنامه دهخدا
عملاً. [ ع َ م َ لَن ْ ] (ع ق ) از حیثیت کار و عمل و بطور حقیقت و راستی . || بطور تجربه و امتحان . || جداً و بطور جدّ. (ناظم الاطباء). در عمل .
-
املا
لغتنامه دهخدا
املأ. [ اَ ل ًَْ ] (ع ن تف ) پرتر. (یادداشت مؤلف ). || بمجاز، تواناتر و بی نیازتر، گویند: هو املأ القوم ؛ ای اقدرهم و اغناهم . (از اقرب الموارد) (از المنجد). هذا الامر املأ بک ؛ای املک . (از منتهی الارب ). || بمجاز، کاملتر، گویند: فلان املأ لعین...
-
املا
لغتنامه دهخدا
املا. [ اِ ] (از ع ، مص ، اِ) رجوع به املاء شود.
-
عملا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'amalan در عمل؛ از لحاظ عمل؛ از حیث کار و عمل.
-
جستوجو در متن
-
قواعد الاملاء
دیکشنری عربی به فارسی
درست نويسي , املا , املا صحيح
-
amla
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آملا
-
spellingly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
املا
-
درستنویسی
واژگان مترادف و متضاد
املا، دیکته
-
spelling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
املا، هجی، املاء
-
املاء
دیکشنری عربی به فارسی
املا ء , ديکته , تلقين
-
تهجي
دیکشنری عربی به فارسی
املا ء , هجي
-
دیکته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dictée] dikte مطلبی که کسی بگوید و دیگری بنویسد؛ املا.
-
يُمِلَّ
فرهنگ واژگان قرآن
که املا کند (بگوید تا بنویسند )
-
دیکته
واژگان مترادف و متضاد
۱. املا، درستنویسی ۲. تحمیل
-
استملا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استملاء] [قدیمی] 'estemlā درخواست با صدای بلند خواندن مطلبی تا بتوان آن را املا کرد.