کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آمس
لغتنامه دهخدا
آمس . [ م ُ ] (ع اِ) آماس . ج ِ اَمْس .
-
واژههای مشابه
-
امس
فرهنگ فارسی معین
(اَ ) [ ع . ] (ق .) دیروز.
-
امس
لغتنامه دهخدا
امس . [ اَ ] (ع ق ) دیروز : خود غریبی در جهان چون شمس نیست شمس جان باقیست او را امس نیست .مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر1 ص 9).و رجوع به اَمس ِشود.
-
امس
لغتنامه دهخدا
امس . [ اَ س ِ ] (ع ق ) دیروز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). دی . (مهذب الاسماء). مقابل غد (فردا). || روزی از روزهای گذشته . (از اقرب الموارد) (از المنجد). اگر از این کلمه دیروز اراده شود مبنی بر کسر بکار میرود و اگر بمعنی ...
-
امس
لغتنامه دهخدا
امس . [ اَ م َ س س ] (ع ن تف ) بساینده تر. نزدیکتر، گویند: هو امس من ذاک بکذا. (از اقرب الموارد): و امس الزمان حاجة الیها الخریف . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و نحن المهاجرون اول الناس اسلاماً... و امسهم رحماً برسول اﷲ. (ابوبکربن ابی قحافه ، از یادد...
-
امس
لغتنامه دهخدا
امس . [ اِ ] (اِخ ) شهری است در آلمان در نزدیکی کبلنس . هفت هزار جمعیت دارد. رجوع به لاروس شود.
-
امس
لغتنامه دهخدا
امس . [ اِ ] (اِخ ) رودی است در آلمان بطول 378 کیلومتر که بدریای شمال می ریزد. رجوع به لاروس شود.
-
امس
دیکشنری عربی به فارسی
ديروز , روز پيش , زمان گذشته
-
أَمْسِ
فرهنگ واژگان قرآن
ديروز
-
واژههای همآوا
-
امس
فرهنگ فارسی معین
(اَ ) [ ع . ] (ق .) دیروز.
-
آمص
لغتنامه دهخدا
آمص . [ م ِ ] (معرب ، اِ) (معرّب خامیز) گوشت خام که در سرکه پرورند. || طعامی از گوشت یا پوست گوساله . || شوربای سکباج سرد که روغن آن را پس از سرد شدن بردارند. و آن را آمیص نیز گویند.
-
عمس
لغتنامه دهخدا
عمس . [ ع َ ] (ع ص ) حرب سخت . (منتهی الارب ). جنگ سخت . (ناظم الاطباء). || کار دشوار بی سروپای . (منتهی الارب ). کاردشوار بی سروته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
عمس
لغتنامه دهخدا
عمس . [ ع َ ] (ع مص ) محو وناپدید شدن کتاب . (از منتهی الارب ). کهنه و مندرس گشتن کتاب و نامه . (از اقرب الموارد). || ناپدید و بی نشان کردن و پنهان نمودن چیزی را. (از منتهی الارب ). مخفی کردن . (از اقرب الموارد). || خویشتن را در کاری نادان ساختن و نا...