کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمد نیامد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
كوتاه آمد
دیکشنری فارسی به عربی
استسلم
-
آمد و رفت
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ رَ) (مص مر.) مراوده ، ایاب و ذهاب ، تردد.
-
آمد و شد
لغتنامه دهخدا
آمد و شد. [ م َ دُ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) آمد و رفت . رفت و آمد. اختلاف . ترجرج . تردّد. تطوّح . مراوده .
-
آمد و رفت
لغتنامه دهخدا
آمد ورفت . [ م َ دُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) رفت و آمد. آمد و شد. تردّد. مراوَده . ایاب و ذهاب .
-
رفت و آمد
لغتنامه دهخدا
رفت و آمد. [ رَ ت ُ م َ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) تردد. (ناظم الاطباء). همان آمد و رفت است . (آنندراج ). رفتن و آمدن . ایاب و ذهاب . (فرهنگ فارسی معین ). ذهاب و ایاب .آمد و شد. آمد و رفت . (یادداشت مؤلف ) : ز رفت و آمد غمهای بدمستت خبر دارم صدا آید به ...
-
شد و آمد کردن
لغتنامه دهخدا
شد و آمد کردن . [ ش ُ دُ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تردد. (زوزنی ).
-
شد و آمد
لغتنامه دهخدا
شد و آمد. [ ش ُ دُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) شدآمد. آمد و شد. رفت و آمد. تردد : چنان فروگرفت قلعه را که آفریده شد و آمد نتوانست کرد. (تاریخ طبرستان ). مسالک و مهالک امن گشاده داریم تا تجار فارغ و ایمن شد و آمدی مینمایند. (جهانگشای جوینی ).
-
خوش آمد گفتن
لغتنامه دهخدا
خوش آمد گفتن . [خوَش ْ / خُش ْ م َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تملق گفتن . چاپلوسی کردن . (یادداشت مؤلف ). || تعارف کردن . به تازه وارد گفتن که خوش آمدی . (یادداشت مؤلف ).
-
امد وشد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مرور
-
امد وشد زیاد
دیکشنری فارسی به عربی
مزار
-
گران آمد براو
دیکشنری فارسی به عربی
أثْقَلَ کاهِلَهُ
-
به پیروزی نائل آمد
دیکشنری فارسی به عربی
إَحْرَزَ قَصَبَ السَّبْق
-
پیش در امد
دیکشنری فارسی به عربی
مقدمة
-
دلش به رحم آمد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَتْهُ الشّفَقَة
-
به خشم آمد
دیکشنری فارسی به عربی
استشاط غضباً