کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِ) مروارید رصاصی که تیره گون باشد. (از جواهرنامه ٔ شیخ عطار).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) ابزون بن مهبرد عمانی کافی مجوسی ، مکنی به ابوعلی .از شعرای اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری بود که در سال 430 هَ .ق . درگذشت . او را دیوان شعری است که محمدبن احمد مشهور به ابوالحاجب آن را جمعآوری کرده است . رجوع به ابوعلی ...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی . ملقب به حذاء و معروف به عمانی و ابن عقیل و ابن ابی عقیل ، مکنی به ابومحمد. از بزرگان امامیه و متکلمان شیعه ٔ اثناعشری قرن چهارم هجری . رجوع به «ابن ابی عقیل » و «حسن عمانی » و مآخذ ذیل شود: ریحانة...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) داودبن عفان عمانی . محدث بود و از انس بن مالک و غیره روایت کرده است . (از معجم البلدان ).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) غطریف عمانی ، مکنی به ابوهارون . محدث بود و از ابوالشعثاء و ابن عباس روایت کرده است . و حکم بن أبان عدنی (عبدی ) از وی روایت کند. (از معجم البلدان ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151). رجوع به ابوهارون (الغطریف .....
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) قریش بن حیان عجلی عمانی ، مکنی به ابوبکر. محدث بود. و اصل او از عمان بوده ، سپس در بصره مسکن گزید. وی از ثابت بنانی روایت آورده وشعبة و بصریان از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان ) (از اللباب فی تهذیب الانساب سمعانی ج 2 ص 15...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) محمدبن ذؤیب تمیمی نهشلی ، مکنی به ابوالعباس و مشهور به عمانی راجز. رجوع به عمانی راجز شود.
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) محمدبن شیخان سالمی عمانی . وی شاعر بود و در سال 1310 هَ .ق . در قید حیات بوده است . او را دیوان شعری است در مدح برخی از پیشوایان اباضیه و تقریب به آنان . (از معجم المؤلفین ).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (ص نسبی )منسوب به دریای عمان . رجوع به عمان (بحر...) شود.- درّ عمانی ؛ دری که از دریای عمان صید شود و در نیکی شهرت دارد.
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به عمان که از بلاد بحری است در پایین بصره . (از انساب سمعانی ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). منسوب به عمان که در دریای هند و جنوب شرقی جزیرةالعرب قرار دارد. رجوع به عُمان شود.- لیموی عمانی ؛ لیموترشی است ...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ] (اِخ ) جاعدبن خمیس بن مبارک خروصی عمانی . ادیب و شاعر بود و در سال 1230 هَ .ق . درگذشت . او راست : دلائل الاعجاز. وی اشعاری نیز دارد. (از معجم المؤلفین ).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ع ُ ] (اِخ ) حسن بن علی بن سعید عمانی ، مکنی به ابومحمد. وی مقری بود و پس از سال 500 هَ .ق . ساکن مصر گشت . او راست : 1 - المرشد. 2 - الوقف و الابتداء. (از معجم المؤلفین از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 223).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی .[ ع َم ْ ما ] (اِخ ) محمدبن کامل عمانی . محدث بود و از أبان بن یزید عطار روایت کرده است . و محمدبن زکریای اُضاخی از وی روایت دارد. (از معجم البلدان یاقوت )(از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151).
-
امانی
لغتنامه دهخدا
امانی . [ اَ ] (اِخ ) از زنان سخنور قرن یازدهم هجری و کنیز زیب النساء بود. رجوع به زنان سخنور ج 3 ص 59 و فرهنگ سخنوران شود.
-
امانی
لغتنامه دهخدا
امانی . [ اَ ] (اِخ ) شاعری عثمانی . از مردم استانبول بود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.