کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمار استنباطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
inferential statistics
آمار استنباطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] شاخهای از علم آمار که با بهکارگیری روشهای گوناگون، به استخراج نتایجی دربارۀ جامعه براساس مشاهدات میپردازد
-
واژههای مشابه
-
امار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ammār ۱. کسی که بسیار امر میکند.۲. برانگیزاننده به بدی و شر.
-
امار
لغتنامه دهخدا
امار. [ اَ ] (اِ) حساب . شمار. آمار. (از شرفنامه ) (آنندراج ). امار و همار و آمار و شمار و شماره از یک ریشه اند. (حاشیه ٔ مزدیسنا چ 1 ص 181).
-
امار
لغتنامه دهخدا
امار. [ اَ ] (ع اِ) علامت . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط). نشان .
-
امار
لغتنامه دهخدا
امار. [ اَم ْ ما ] (ع ص ) بسیارفرمان . کثیرالامر. مبالغه ٔ آمر.
-
امار
لغتنامه دهخدا
امار. [ اِ ] (اِخ ) الیویه گلو، ملقب به گوستاو. رمان نویس فرانسوی . وی در پاریس بدنیا آمد (1818-1883 م .). او راست : رمانهای ماجراها که داستان آنها در آمریکا اتفاق افتاده است .
-
امار
لغتنامه دهخدا
امار. [ اِ ] (ع اِ) فرمان . (آنندراج ). امر. حکم . (ازاقرب الموارد). ایمار. (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
امار
لغتنامه دهخدا
امار. [ اُ ] (اِخ ) یکی از سرداران پارسیها در جنگ با اسکندر.وی سردار سپاهیان اجیر (یونانی ) بود و در جنگ مذکورکشته شد. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1255 شود.
-
امار
دیکشنری فارسی به عربی
احصاء السکان , احصائيات
-
descriptive statistics
آمار توصیفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] شاخهای از علم آمار که به گردآوری، سازماندهی، توصیف، و نمایش اطلاعات عددی میپردازد
-
geostatistics
زمینآمار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] کاربرد آمار و روشهای آماری در تفسیر دادههای زمینشناختی
-
خشک آمار
لغتنامه دهخدا
خشک آمار. [ خ ُ ] (اِمرکب ) به معنی خشک آمار است که مرض استسقاء باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || تتبع و استقصا و تفحص و تجسس و استفسار حساب و استیفاء . (برهان قاطع) : از فراوانی که خشکامار کردزان نهانی مر مرا بیدار کرد.رودکی .|| جهد کردن ....
-
ثبت امار
دیکشنری فارسی به عربی
سجل
-
آمار گرفت
دیکشنری فارسی به عربی
أحصي