کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آماج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
اماج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اوماج، اوماچ› 'omāj ۱. آشی که در آن گلولههای کوچک خمیر میریزند.۲. گلولههای کوچک خمیر که در آشی به همین نام میریزند.
-
اماج
لغتنامه دهخدا
اماج . [ اَ ] (اِ) توده ٔ خاکی که نشانه ٔ تیربر آن نهند. آماج . || نشانه ٔ تیر. آماج . (برهان قاطع). || این کلمه از فارسی وارد عربی شده و بمعنی «مسافتی که کمان میتواند تیر را بیندازد» بکار رفته است . (دزی ج 1). || افزاربرزیگران . آماج . (برهان قاطع):...
-
اماج
لغتنامه دهخدا
اماج . [ اُ ] (ترکی ، اِ) نوعی از آش آرد است . (برهان قاطع). آشی است که از آرد سازند و اوماج نیز گویند. (مؤید الفضلاء) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ سروری ).نام آشی آردینه . (فرهنگ سروری ). گلوله های خمیر خرد به اندازه ٔ ماش که در آش کنند و این آش...
-
اُماج
لهجه و گویش تهرانی
آش رقیق با پرز، خمیرآش آرد و گاه ماش ،پُرز خمیر .
-
جستوجو در متن
-
آردهاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آردتوله، آرددوله، آردآله، آرداله› [قدیمی] 'ārdhāle نوعی آش که با آرد گندم میپختند؛ اماج؛ آش اماج.
-
اهداف
فرهنگ واژههای سره
آماج
-
اوماج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'omāj = اماج
-
سیبل
واژگان مترادف و متضاد
هدف، آماج
-
آماجگاه
واژگان مترادف و متضاد
آماج، نشانه، هدف
-
نشانهگیری
واژگان مترادف و متضاد
آماج، قراول، نشانهروی، هدفگیری
-
ابژکتیو
فرهنگ واژههای سره
آماج، درافکند، سردوربین
-
هدف
فرهنگ واژههای سره
آرمان، آماج، انگیزه
-
gruel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرس، حریره، اماج، ناتوان کردن
-
gruels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گره خورده، حریره، اماج