کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آماجگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آماجگاه
/'āmājgāh/
معنی
آماجخانه؛ نشانهگاه؛ جای نشانۀ تیر؛ میدانی که در آن نشانه بگذارند برای تیراندازی: ◻︎ زمین هست آماجگاه زمان / نشانه تن ما و چرخش کمان (اسدی: ۵۵).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آماج، نشانه، هدف
دیکشنری
target
-
جستوجوی دقیق
-
آماجگاه
واژگان مترادف و متضاد
آماج، نشانه، هدف
-
آماجگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āmājgāh آماجخانه؛ نشانهگاه؛ جای نشانۀ تیر؛ میدانی که در آن نشانه بگذارند برای تیراندازی: ◻︎ زمین هست آماجگاه زمان / نشانه تن ما و چرخش کمان (اسدی: ۵۵).
-
butt
آماجگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] پایه یا افزارهای که هدفبرگ بر روی آن نصب میشود
-
آماجگاه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - نشانه گاه . 2 - میدانی که نشانه را درآن قرار دهند برای تمرین تیراندازی .
-
آماجگاه
لغتنامه دهخدا
آماجگاه . (اِ مرکب ) آماج . نشانه گاه : سرشک دیده برخسار تو فروباردهر آنگهی که بر آماجگاه او گذری . عماره .کند به تیر چو زنبورخانه سندان رااگر نهند بر آماجگاه او سندان . فرخی .زمین هست آماجگاه زمان نشانه تن ما و چرخش کمان . اسدی .برکند تیر تو زآنسان ...
-
جستوجو در متن
-
برجاس
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) هدف ، نشانة تیر. آماجگاه .
-
آماج خانه
لغتنامه دهخدا
آماج خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آماجگاه .
-
target face, face
هدفبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] تکهای پارچه یا کاغذ یا مقوا دربردارندۀ دایرههای هممرکز امتیاز که آن را بر روی آماجگاه نصب میکنند
-
آماج
واژگان مترادف و متضاد
۱. آماجگاه، تیر، تیررس، مقصد، نشان، نشانه، هدف ۲. پرتاب، تیررس
-
برجاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] borjās هدف؛ نشانۀ تیر؛ آماجگاه: ◻︎ کسان مرد راه خدا بودهاند / که برجاس تیر بلا بودهاند (سعدی۱: ۲۹۰).
-
مرما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرمیٰ] ‹مرمی› marmā ۱. جایی که از آن افکنند؛ مکان افکندن.۲. آماجگاه؛ جایی که تیر بر آن انداخته میشود.۳. [مجاز] مقصد.
-
تاجگاه
لغتنامه دهخدا
تاجگاه . (اِ مرکب ) آن موضع که در آن تاجها را نگاه دارند. (آنندراج ). نظیر؛ تخت گاه . تخت . سریر. جای جلوس پادشاه : بسر خیلی فتنه بر بست موی سوی تاجگاه تو آورد روی . نظامی .همایون کن تاج و گاه و سریرفرود آمد از تاجگاه و سریر. نظامی .بتربت سپردند از ت...
-
نشانه گاه
لغتنامه دهخدا
نشانه گاه . [ ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آماج . هدف . آماجگاه : در زخم چنین نشانه گاهی سالیت نشسته گیر و ماهی . نظامی .او گرچه نشانه گاه درد است آخر نه چو من زن است مرد است . نظامی (لیلی و مجنون چ دستگردی ص 184). || جای معهود : حالی که بیاوری ز راهش ...
-
آماج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āmāj ۱. نشان؛ نشانه؛ هدف: ◻︎ چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی: ۷۶).۲. جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند؛ فاصله تیرانداز تا هدف؛ نشانهگاه.۳. تیررس.۴. آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند؛ گاو...