کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آما
/'āmā/
معنی
۱. = آمودن
۲. آماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گوهرآمای، لؤلؤآمای.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
instinct
-
جستوجوی دقیق
-
آما
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آمودن) ‹آمای› 'āmā ۱. = آمودن۲. آماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گوهرآمای، لؤلؤآمای.
-
آما
لغتنامه دهخدا
آما. (نف مرخم ) آمای .
-
واژههای مشابه
-
اما
واژگان مترادف و متضاد
لیک، منتها، ولی، ولیک، ولیکن
-
اما
فرهنگ واژههای سره
ول
-
اما
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [عربی] 'ammā ۱. ادات رفع توهم؛ ولی؛ لیکن: من افتادم ولی طوریم نشد.۲. ادات شرط: من میروم اما تو هم باید بیایی.۳. ادات تٲکید.۴. (حرف) ادات تفصیل: اما از آن که گفته بودی.
-
اما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اماء، جمعِ اَمَة] [قدیمی] 'emā = امه
-
اما
فرهنگ فارسی معین
(اَ مّ) [ ع . ] (ق .) تفصیل و تأکید را رساند، ولی ، ولیک ، ولیکن . ؛~ تو کار آوردن بهانه آوردن ، ایراد گرفتن .
-
اما
لغتنامه دهخدا
اما. [ ] (اِخ ) نام یکی از ایلات کرد از طوایف پشتکوه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 70).
-
اما
لغتنامه دهخدا
اما. [ اَ ] (ع صوت ) بمعنی اَلا (هان ) باشد و بیشتر قبل از قسم قرار گیرد:اما و الذی ابکی و اضحک و الذی امات و احیا و الذی امره الامر...یعنی هان سوگند به آنکه بگریاند و بخنداند و آنکه میراند و زنده کند و فرمان فرمان اوست ... (ازاقرب الموارد). || (ق ) ...
-
اما
لغتنامه دهخدا
اما. [ اَم ْ ما ] (ع حرف ربط) حرف شرط است : فأما الذین آمنوا فیعلمون انه الحق (قرآن 26/2)؛ (اما آنانی که ایمان آوردند میدانند آن مثل حق است ). (منتهی الارب ). اما حدیث خواجه احمد، بنده را با چنین سخنان کاری نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). و اما ام...
-
اما
لغتنامه دهخدا
اما. [ اِم ْ ما ] (ع حرف ربط) حرف تردید است . (غیاث اللغات ). برای شک آید مانند اَو، جز اینکه در اَو ابتداء به تیقن باشد و در اما به شک : جائنی اما زید و اما عمرو. (از منتهی الارب ). || برای ابهام آید : اما یعذبهم و اما یتوب علیهم (قرآن 106/9)؛[ یا آ...
-
اما
لغتنامه دهخدا
اما. [ اُم ْ ما ] (اِ) گیشدر (گیاه ). (یادداشت مؤلف ). رجوع به گیشدر و اُم ّ شود.
-
اما
لغتنامه دهخدا
اما. [ اُم ْ ما ] (ترکی ، اِ) اُمّاخ . خواستن دل زن آبستن چیزی را و هوس شدید آن کردن . (فرهنگ فارسی معین ). ویار. || در تداول مردم آذربایجان ، طعامی که برای زن آبستن برند: لقمه ٔ اما.- اما شدن ؛ (در تداول زنان ) پیدا شدن مرضی از نخوردن طعامی که شخصی...
-
اما
دیکشنری عربی به فارسی
هريک از دوتا , اين و ان