کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلوده دامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آلوده دامان
لغتنامه دهخدا
آلوده دامان . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آلوده دامن . آنکه دامن ملوث دارد. مجازاً، که عفیف نباشد. بی عفاف . فاسق . فاجر : گرمن آلوده دامنم نه عجب همه عالم گواه عصمت اوست . حافظ.|| عاصی . گناهکار. (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
الوده
دیکشنری فارسی به عربی
قذر , نتن
-
عرق آلوده
لغتنامه دهخدا
عرق آلوده . [ ع َ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پوشیده شده از خوی و عرق . (ناظم الاطباء). عرق آلود. رجوع به عرق آلود شود.
-
گل آلوده
لغتنامه دهخدا
گل آلوده . [ گ ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آلوده به گل : به کفش گل آلوده بر تخت شاه نشاید شدن کفش بفکن به راه . نظامی .گل آلوده ای راه مسجد گرفت ز بخت نگون طالع اندرگرفت . سعدی (بوستان ).گل آلوده ٔ معصیت را چه کار. سعدی (بوستان ).و رجوع به گل آلود شود.
-
گه آلوده
لغتنامه دهخدا
گه آلوده . [ گ ُه ْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به معنی گه آلود باشد.
-
نمک آلوده
لغتنامه دهخدا
نمک آلوده . [ ن َم َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چیزی که آن را در نمک غلطانیده باشند. (آنندراج ). به نمک آغشته . که آن را در نمک خوابانده یا نمک بر آن پاشیده باشند : آنم که غم دل به دو عالم نفروشم زخم نمک آلوده به مرهم نفروشم .تأثیر (از آنندراج ).
-
زنگ آلوده
لغتنامه دهخدا
زنگ آلوده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زنگ زده . ریم گرفته : دثور؛ زنگ آلوده گردیدن شمشیر. (منتهی الارب ). مقابل شفاف و پاک . کدر و آلوده به زنگار و ریم : جان زنگ آلوده در صدرش به صیقل داده ام زان چنان ریم آهنی تیغ یمان آورده ام . خاقانی .و رجوع به ...
-
غم آلوده
لغتنامه دهخدا
غم آلوده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غمناک . اندوهگین . غم آلود. حزین . دلتنگ . رجوع به غم شود : بیا ساقی آن لعل پالوده رابیاور، بشوی این غم آلوده را. نظامی .فسرده دلان را درآرد به کارغم آلودگان را شود غمگسار.نظامی .غم آلوده یوسف به کنجی نشست به س...
-
غرض آلوده
لغتنامه دهخدا
غرض آلوده . [ غ َ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غرض آلود. غرض آمیز. رجوع به غرض آلود و غرض شود. || خودخواه و آلوده به خودکامی . (ناظم الاطباء).
-
غضب آلوده
لغتنامه دهخدا
غضب آلوده . [ غ َ ض َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خشمناک . (آنندراج ). غضب آلود. غضبناک . رجوع به غضب شود.
-
آلوده دامن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ پاکدامن] ‹آلودهدامان› [قدیمی، مجاز] 'āludedāman بدنام؛ گناهکار؛ بدکار.
-
polluter
آلودهگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] فرد حقیقی یا حقوقی که باعث آلودگی محیط شود
-
dirty ballast
ترازۀ آلوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] آبی که به داخل مخازن آلوده به مواد نفتی ریخته و حمل میشود
-
آلوده کش
لغتنامه دهخدا
آلوده کش . [ دَ / دِ ک َ ] (ص مرکب ) (از: آلوده ، مُلوث + کَش ، بغل و تهیگاه ) بی عفاف : یکی آلوده کش باشد که شهری را بیالایدهم از گاوان یکی باشد که گاوان را کند ریخن .رودکی (از فرهنگ اسدی ، نسخه ٔ خطی قدیم ).