کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خشم آلوده
لغتنامه دهخدا
خشم آلوده . [ خ َ / خ ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خشمناک . غضبناک . خشم آلود. (یادداشت بخط مؤلف ) (از ناظم الاطباء) : یکی از پسران هرون الرشید پیش پدر آمد خشم آلوده که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد. (گلستان سعدی ).
-
خواب آلوده
لغتنامه دهخدا
خواب آلوده . [ خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خوابناک . خواب آلود. (یادداشت بخط مؤلف ) : ای که خواب آلوده واپس مانده ای از کاروان جهد کن تا بازیابی همرهان خویش را. سعدی .تو صاحب منصبی از حال درویشان نیندیشی تو خواب آلوده ای بر چشم بیداران نبخشایی ....
-
حسرت آلوده
لغتنامه دهخدا
حسرت آلوده . [ ح َ رَ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) توأم با حسرت . همراه حسرت : مدام از پریشانی روزگاردلش حسرت آلوده تن سوگوار.(؟)
-
خوی آلوده
لغتنامه دهخدا
خوی آلوده . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عرق آلوده . خیس از عرق . خوی آلود. (یادداشت مؤلف ) : یکی مغفر خسروی بر سرش خوی آلوده ببر بیان در برش .فردوسی .
-
خون آلوده
لغتنامه دهخدا
خون آلوده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آغشته بخون . لکه دار از خون . (ناظم الاطباء). خونین : سر از البرز برزد قرص خورشیدچو خون آلوده دزدی سر ز مکمن . منوچهری .چون آدم سر گور باز کرد پسر را سرکوفته و روی خون آلوده دید رو بر روی وی نهاد.(قصص الانبیاء ص 2...
-
دامن آلوده
لغتنامه دهخدا
دامن آلوده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که دامن آلوده دارد. که دامنش بچیزی چون خون یا پلیدی و نظایر آن آغشته شده . || تردامن . فاسق . فاجر. آلوده دامن . دامن آلود. دامن سیاه . مقابل خشک دامن و پاکدامن : دامن آلوده اگر خود همه حکمت گویدبسخن گفتن زیب...
-
خواب آلوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خوابآلود› xāb[']ālude ۱. کسی که تازه از خواب بیدار شده و هنوز اثر خواب در او باقی است.۲. کسی که خوابش میآید و مایل به خوابیدن باشد.
-
دامن آلوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ پاکدامن] ‹دامنآلود› [قدیمی، مجاز] dāman[']ālude شخص بدکار و بدنام؛ آلودهدامن؛ تردامن: ◻︎ چرا دامنآلوده را حد زنم / چو در خود شناسم که تردامنم (سعدی۱: ۱۷۰).
-
الوده کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اصب , فوضي , وحل
-
الوده شدن
دیکشنری فارسی به عربی
عيب
-
تف آلوده
واژهنامه آزاد
گرم وسوزان
-
cross connection
اتصال آلودهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] ارتباط ناخواسته مجاری آب آشامیدنی با منبع آلودهکننده
-
اشک خون آلوده
لغتنامه دهخدا
اشک خون آلوده . [ اَ ک ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ). رجوع به اشک پیازی و اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خونی و اشک خونین شود.
-
خاک آلوده شدن
لغتنامه دهخدا
خاک آلوده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ل ) به خاک آغشته شدن . انعفار. (تاج المصادر بیهقی ). تَتَرﱡب . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به خاک آلود شدن شود.
-
خاک آلوده کردن
لغتنامه دهخدا
خاک آلوده کردن . [ دَ/ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خاک آغشتن . تتریب . (دهار). تعفیر. (منتهی الارب ). رجوع به خاک آلود کردن شود.