کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آلودن
/'āludan/
معنی
۱. چیزی را از حالت پاکی خارج کردن؛ آلوده کردن؛ کثیف کردن.
۲. چیزی را با چیزی مخلوط کردن؛ آغشته کردن.
۳. تر کردن؛ خیس کردن.
۳. (مصدر لازم) [قدیمی] از حالت پاک خارج شدن؛ کثیف شدن؛ آلوده شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آغشتن، آلودهکردن، کثیفکردن، ملوثکردن ≠ پالودن
فعل
بن گذشته: آلود
بن حال: آلا
دیکشنری
befoul, besmear, defile, infect, pollute, smear
-
جستوجوی دقیق
-
آلودن
واژگان مترادف و متضاد
آغشتن، آلودهکردن، کثیفکردن، ملوثکردن ≠ پالودن
-
آلودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: ālutan] ‹آلاییدن› 'āludan ۱. چیزی را از حالت پاکی خارج کردن؛ آلوده کردن؛ کثیف کردن.۲. چیزی را با چیزی مخلوط کردن؛ آغشته کردن.۳. تر کردن؛ خیس کردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] از حالت پاک خارج شدن؛ کثیف شدن؛ آلوده شدن.
-
آلودن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] 1 - (مص م .) آغشته کردن ، آلوده کردن . 2 - (مص ل .) کثیف شدن .
-
آلودن
لغتنامه دهخدا
آلودن . [ دَ ] (مص ) مالیدن یا مالیده شدن چیزی به چیزی چنانکه اثری از آن در دوّمین بماند اعم ّ از نیک و بد و خشک و تر، چون آب و خاک و خون و اشک و مشک و زهر و قیر و خوی و پلیدی و جز آن . واین فعل لازم و متعدّی آید. تلویث . ملوث کردن . بطغ. بَدغ . تمری...
-
واژههای مشابه
-
الودن
دیکشنری فارسی به عربی
مسحة , ملوث
-
عطر آلودن
لغتنامه دهخدا
عطر آلودن . [ ع ِ دَ] (مص مرکب ) آمیختن به عطر. عطر آمیختن . عطر زدن : استعطار و تعطر؛ خود را عطر آلودن . (از منتهی الارب ).
-
خاک آلودن
لغتنامه دهخدا
خاک آلودن . [ دَ ] (مص مرکب )آغشتن بخاک . || در خاک خفتن : گر ز خاک آلودنت آسوده میگردند خلق تن بخاک تیره ده آسایش دلها طلب .صائب تبریزی .
-
دامن آلودن
لغتنامه دهخدا
دامن آلودن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) آغشتن دامن . آلودن دامن . درزدن دامن بچیزی چون خون یا آب یا پلیدی و نظایر آنها. مالیدن یا پخش کردن چیزی از خون یا آب یا پلیدی روی دامن چنانکه در دامن اثر گذارد : چون کشی خنجر بقتلم بر میان دامن مزن دامن آلودن بخونم ...
-
جستوجو در متن
-
آلاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) 'ālāy(')idan = آلودن
-
نالودن
لغتنامه دهخدا
نالودن . [ دَ ] (مص منفی ) ناآلودن . نیالودن . مقابل آلودن . رجوع به آلودن شود.
-
ملوث کردن
واژگان مترادف و متضاد
آلودن، آلوده کردن ≠ منزه ساختن
-
آلاییدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) آلودن .
-
tinctured
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنگ شده، رنگ زدن، الودن