کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آلود
/'ālud/
معنی
۱. = آلودن
۲. آلوده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اشکآلود، خوابآلود، خونآلود، زهرآلود.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: آلود
بن حال: آلا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آلود
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ آلودن) 'ālud ۱. = آلودن۲. آلوده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اشکآلود، خوابآلود، خونآلود، زهرآلود.
-
آلود
لغتنامه دهخدا
آلود. (ن مف مرخم / نف مرکب ) در کلمات مرکبه از قبیل آردآلود، اشک آلود، بت آلود، تراب آلود، تهمت آلود، خاک آلود، خشم آلود، خواب آلود، خون آلود، خوی آلود، ریگ آلود، زهرآلود، سرمه آلود، شکرآلود، غرض آلود، غضب آلود، گردآلود، گِل آلود، مشک آلود، می آلود، ...
-
واژههای مشابه
-
الود
لغتنامه دهخدا
الود. [ اَل ْ وَ ] (ع ص ) آنکه بسوی عدل میل نکند و منقاد نگردد. سرکش و نافرمانبر. ج ، الواد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به الواد شود. || گردن سطبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). العنق الغلیظ.
-
عرق آلود
لغتنامه دهخدا
عرق آلود. [ ع َ رَ ] (ن مف مرکب ) پوشیده شده از خوی و عرق . (ناظم الاطباء). آنکه عرق کرده باشد. (آنندراج ). آلوده به عرق . خوی آلوده : ای بسا خانه ٔ تقوی که رسیده ست به آب تا ز منزل عرق آلود برون تاخته ای . صائب .نقصان نکرد خضر ز سر چشمه ٔ حیات جان ر...
-
گریه آلود
لغتنامه دهخدا
گریه آلود. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (ن مف مرکب ) داغدار شده از گریه و اشک . (ناظم الاطباء) : تماشای گل و شبنم گوارا باد بر بلبل که بوی گل نمی ارزد به روی گریه آلودش . صائب (از آنندراج ).این زمان افسرده ام صائب و گرنه بیش از این میچکد آتش ز چشم گریه آلودم ...
-
گل آلود
لغتنامه دهخدا
گل آلود. [ گ ِ ](ن مف مرکب ) تیره از خاک و لای . گل آلوده : در گریه ٔ وداع تذروان کبک لب طاووس وار پای گل آلود میبریم . خاقانی .دلم که خدمت زلف تو کرد چون گلسرنکرده پای گل آلود شانه بازآورد. خاقانی .هر شام کز این خم گل آلودبر خنبره ٔ فلک شود دود. نظا...
-
گلاب آلود
لغتنامه دهخدا
گلاب آلود. [ گ ُ ] (ن مف مرکب ) آلوده شده به گلاب : مگر زآن گل گلاب آلود گردم ببوی از گلستان خشنود گردم .نظامی .
-
گه آلود
لغتنامه دهخدا
گه آلود. [ گ ُه ْ ] (ن مف مرکب ) آلوده به گه . آغشته ٔ عذره و نجاست . گهی .
-
pubescent1
کُرکآلود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی سطحی با کرکهای ظریف و راست و کوتاه و نرم و تقریباً پراکنده
-
نفت آلود
لغتنامه دهخدا
نفت آلود. [ ن َ ] (ن مف مرکب ) به نفت آلوده . نفتی .
-
نم آلود
لغتنامه دهخدا
نم آلود. [ن َ ] (ن مف مرکب ) مرطوب . خیس . کنایه از چشم گریان .
-
نمک آلود
لغتنامه دهخدا
نمک آلود. [ ن َ م َ ] (ن مف مرکب ) نمک آلوده .
-
غم آلود
لغتنامه دهخدا
غم آلود. [ غ َ ] (ن مف مرکب ) غم آلوده . غمناک . اندوهگین . غم آلوده . رجوع به غم شود : ما از عراق جان غم آلود میبریم وز آتش جگر، دل پردود میبریم .خاقانی .
-
غرض آلود
لغتنامه دهخدا
غرض آلود. [ غ َ رَ ] (ن مف مرکب ) غرض آلوده . آنچه به غرض آلوده باشد. غرض آمیز: اخبار غرض آلود. سخنان غرض آلود.