کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلة صماء بيد الآخرين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آلة صماء بيد الآخرين
معنی
آلت دست ديگران , بازيچه ديگران
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آلة صماء بيد الآخرين
دیکشنری عربی به فارسی
آلت دست ديگران , بازيچه ديگران
-
واژههای مشابه
-
آله
واژگان مترادف و متضاد
۱. شاهین، عقاب ۲. سنبلالطیب
-
اله
فرهنگ واژههای سره
خدا
-
اله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آلِهَة] 'elāh خدا؛ ایزد؛ معبود.
-
آله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āle = آلک
-
آله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلوه› (زیستشناسی) 'āloh = عُقاب
-
آله
فرهنگ فارسی معین
(لُ) ( اِ.) 1 - عقاب ، شاهین . آلوه و آلغ نیز گویند.
-
اله
فرهنگ فارسی معین
(اِ لا هْ) [ ع . ] (اِ.) خدا، خداوند.
-
آله
لغتنامه دهخدا
آله . [ ل َ ] (ع اِ) آلت : یکی اسب ترکی بیاورد پیش بر آن اسب آله ز اندازه بیش . فردوسی .|| نیزه ٔ سخت کوتاه . نیم نیزه . و رجوع به آلت شود.
-
آله
لغتنامه دهخدا
آله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) آلک . سنبل الطیب .
-
آله
لغتنامه دهخدا
آله . [ ل َ / ل ِ ] (پسوند) َاله . در ترشاله ، تفاله ، چاله ، چغاله ، درغاله ، دنباله ، سکاله ، کشاله ، کلاله ، کنغاله ، کنگاله ، گاله و مچاله مانند آل (َال ) علامت نسبت و گاهی ادات تشبیه است . رجوع به آل شود.
-
آله
لغتنامه دهخدا
آله . [ ل ُه ْ ] (اِ)عقاب . (مهذب الاسماء). خداریه . شقواء. ابوالهیثم . بوالهیثم . دال من . ججا. زمج . و کلمه ٔ اَلَموت را گویند در اصل مرکب از آله به معنی عقاب و آموت آشیان است .
-
اله
لغتنامه دهخدا
اله . [ اَ ل َ / ل ِ ] (اِ) به هاء مختفی ، مقل ازرق . (از فرهنگ جهانگیری ). آن صمغمانندی است دوائی . (برهان قاطع) (آنندراج ). ازرق . (فرهنگ رشیدی ) : هست طراز یاسمین لاله ٔ لؤلؤ قرین کرده لبش چو انگبین تعبیه در شکر اله . فلکی (از جهانگیری ).|| قسمی...
-
اله
لغتنامه دهخدا
اله . [ اَ ل َه ْ ] (ع مص ) سرگشته شدن . تحیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخت شدن جزع کسی بر دیگری . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || ترسیدن و پناه گرفتن کسی بسوی دیگری . (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). || اقامت کردن در جایی ...