کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آلاو
معنی
( اِ.) 1 - شعلة آتش . 2 - آتش شعله دار.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آلاو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - شعلة آتش . 2 - آتش شعله دار.
-
آلاو
لغتنامه دهخدا
آلاو. (اِ) اَلاو. اَلَو. آتش شعله ناک . || لهَب . زبانه . شعله : بر اوج گنبد گردون از آن بتابد هورکه یافت از تف قندیل مرتضی آلاو.آذری .
-
واژههای مشابه
-
الاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلاو، الو› [قدیمی] 'alāv شعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش.
-
الاو
لغتنامه دهخدا
الاو. [ اَ ] (اِ) آتش شعله ناک . (برهان ). آتش . (رشیدی ) (جهانگیری ). اَ لَو : ترا ای خواجه گر هیزم نباشددم سرما که هنگام الاو است سواد شعر طوسی را طلب کن بسوزانش که او سرگین گاو است .مولانا طوسی (از رشیدی ).
-
واژههای همآوا
-
الاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلاو، الو› [قدیمی] 'alāv شعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش.
-
الاو
لغتنامه دهخدا
الاو. [ اَ ] (اِ) آتش شعله ناک . (برهان ). آتش . (رشیدی ) (جهانگیری ). اَ لَو : ترا ای خواجه گر هیزم نباشددم سرما که هنگام الاو است سواد شعر طوسی را طلب کن بسوزانش که او سرگین گاو است .مولانا طوسی (از رشیدی ).
-
جستوجو در متن
-
آلاوه
لغتنامه دهخدا
آلاوه . [ وَ / وِ ] (اِ) آلاو. اَلَو : ز چشمان آنقدر اخگر ببارم که گیتی سربسر آلاوه گیرد. باباطاهر.|| دیگدان . جائی که در آن آتش روشن کنند. (برهان ).
-
الو
لغتنامه دهخدا
الو. [ اَ ل َ / لُو ] (اِ) در تداول عامه ، بمعنی شعله ٔ آتش ، و مخفف الاو است . (فرهنگ نظام ). آتش بزرگ باشعله . آتش بلندشعله . زبانه ٔ آتش و با کلمات زدن و کردن و گرفتن استعمال میشود.- امثال : الو الو به از پلو .در زمستان الو به از پلو است .
-
آلامون
واژهنامه آزاد
(واژگان ساختۀ کاربران) (Alamon) الکترون. جزء نخست به چم (معنی) شرارۀ آتش، مه نورانى و درخشنده است. از این ریشه داریم:الو یا لهیب، و آلاو یا زبانۀ آتش. جزء دوم به چم «ماهیت، چگونگى» است. ستاک آن چنین است:مودن، مود، مون/مونش. از این رو چم بنیادین این ...
-
اشتعال
لغتنامه دهخدا
اشتعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (زوزنی ). درافروختن آتش . (آنندراج ). افروختن . برافروختن . افروزش . برافروزش . فروزش . مشتعل شدن . زبانه کشیدن . درگرفتن آتش . افروختگی . برافروختگی . ر...
-
دودی
لغتنامه دهخدا
دودی . (ص نسبی ) هر چیز منسوب و مربوط به دود. از دود. (یادداشت مؤلف ). || منسوب به بخار.- ماشین دودی ؛ (در تداول عامه ) مقابل ماشین اسبی . ماشینی که با بخار آب کار کند. (یادداشت مؤلف ).- || نامی است که مردم به قطار و خط آهن تهران شهرری داده بودند....
-
شعله
لغتنامه دهخدا
شعله . [ ش ُ ل َ /ل ِ ] (از ع ، اِ) شعلة. زبانه ٔ آتش و وراغ . (ناظم الاطباء). زبانه . زبانه ٔ آتش . الاو. الو. آتش افروخته . لهیب . آفرازه . پاره ٔ آتشی که می درخشد. پاره ٔ آتش که می بجهد. قبس . مقباس . (یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج گوید: زبانه ٔ د...