کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آلام
/'ālām/
معنی
= اَلَم
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
دردها، رنجها، رنج ها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آلام
فرهنگ واژههای سره
دردها، رنجها، رنج ها
-
آلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَلَم] 'ālām = اَلَم
-
آلام
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ الم ؛ دردها، رنج ها.
-
آلام
لغتنامه دهخدا
آلام . (ع اِ) ج ِ اَلَم . دردها. رنجها.- آلام جسمانی ؛ دردها که به تن رسد.- آلام روحانی ؛ تعب ها که خاطر و روح آزارد.- آلام نفسانی ؛ کُرَب .
-
واژههای مشابه
-
الام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'olām در دورۀ قراقویونلو تا قاجاریه راهنمایی که در روستاها مجبور بود رایگان به مٲمور دیوان خدمت کند و او را از دهی به ده دیگر راهنمایی کند.
-
الأم
لغتنامه دهخدا
الأم . [ اَ ءَ ](ع ن تف ) لئیم تر. فرومایه تر. ناکس تر: والخوز الأم الناس و اسقطهم نفساً. (معجم البلدان ج 3 ص 487 س 17).- امثال : الأم من ابن قرصع ؛ و ابن قرصع لئیمی بود در یمن و قرضع نیز روایت شده است . (منتهی الارب ) (مجمع الامثال ). الأم من ا...
-
الاَّم
لغتنامه دهخدا
الاَّم . [ اِل ْ ] (ع مص ) فرزند ناکس آوردن . || کاری کردن که بدان ناکس کنند و نکوهش کنند. (منتهی الارب ). کاری کردن که مردمان لئیم خوانند ویرا.(تاج المصادر بیهقی ). || بند کردن رخنه ٔ کُمکُم (آفتابه ) و سبو. || اصلاح کردن حال کسی را. || (اِ) ج ِ لئی...
-
الام
لغتنامه دهخدا
الام . [ ] (اِ) بلغت خوارزمی بمعنی جا و موضع و مکان . (شعوری ج 1 ص 147 ب ). مغولی ، بمعنی موضع و جای و منزل . (آنندراج ).
-
الام
لغتنامه دهخدا
الام . [ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندان نوح که به بابل مقام داشت و ضحاک قصد کشتن او کرد. وی بگریخت و با فرزندان در زمین روم مقام گرفت و بدانجا درگذشت . (مجمل التواریخ ص 147).
-
الام
لغتنامه دهخدا
الام . [ اُ ] (اِ) پیغام و نوشته ای را گویند که زبان بزبان و دست بدست برسانند. || (ص ، اِ) پیغام رساننده .(برهان ). تکرار الام نیز همین معنی دارد. (برهان ).
-
الام
لغتنامه دهخدا
الام .[ اُ ] (ترکی ، اِ) نوعی خراج که سابقاً در بعضی قرارعایا به مالکان میپرداختند : پول اخراجات به هر اسم و رسم که باشد سیما علوفه ... و الام ... مزاحمت بحال ایشان نرسانید. (مرآت البلدان ج 1 ص 337).
-
الام الام
لغتنامه دهخدا
الام الام . [ اُ اُ ] (اِ) نوشته ای را گویند که زبان بزبان و دست بدست برسانند. (برهان ). رجوع به اُلام شود.
-
آلام جسمانی
فرهنگ واژههای سره
تندردها
-
آلام نفسانی
فرهنگ واژههای سره
روان دردها