کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آق چای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آق چای
لغتنامه دهخدا
آق چای . (اِخ ) سفیدرود. و آن دارای دوشعبه است ، یکی موسوم به قتورچای که از خوی گذرد و دیگری رود مرند که در جنوب ماری کند به قتورچای پیونددو در ماریکند شعبه ٔ اصلی آقچای که از جنوب چالدران جاری است به آن پیوسته در مغرب جلفا به ارس آمیزد.
-
واژههای مشابه
-
اُق
لهجه و گویش تهرانی
استفراغ، دل بهم خوردن
-
اق
واژهنامه آزاد
اق همان سفید است اک هم گفته می شود.
-
آق تبه
فرهنگ واژههای سره
تبه سپید
-
آق خزک
فرهنگ واژههای سره
تاغ
-
آق سقل
فرهنگ واژههای سره
ریش سپید، سردسته
-
آق سنقر
فرهنگ واژههای سره
بازسپید، سنگار
-
آق کرنگ
فرهنگ واژههای سره
سپیدار، کرنگِ سپید
-
آق گنبد
فرهنگ واژههای سره
سفیدگنبد
-
آق پر
فرهنگ واژههای سره
سپیدپر
-
آق سقال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] ‹آقصقال، آقسقل› [قدیمی] 'āqsaqqāl ریشسفید؛ بزرگتر و سردسته.
-
آق سنقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی، مرکب از آق (سفید) + سنقر (باز یا شاهین)] [قدیمی] 'āqsonqor ۱. (زیستشناسی) باز سفید؛ مرغی شکاری از نوع شاهین.۲. نام چند تن از امرای ترک.
-
آق سقل
فرهنگ فارسی معین
(سَ قَّ) [ تر. ] (اِمر.) ریش سفید.
-
اق زدن
فرهنگ فارسی معین
(اُ. زَ دَ) (مص ل .) = عق : حال به هم خوردن ، استفراغ .