کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آق سنقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آق سنقر
/'āqsonqor/
معنی
۱. (زیستشناسی) باز سفید؛ مرغی شکاری از نوع شاهین.
۲. نام چند تن از امرای ترک.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
بازسپید، سنگار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آق سنقر
فرهنگ واژههای سره
بازسپید، سنگار
-
آق سنقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی، مرکب از آق (سفید) + سنقر (باز یا شاهین)] [قدیمی] 'āqsonqor ۱. (زیستشناسی) باز سفید؛ مرغی شکاری از نوع شاهین.۲. نام چند تن از امرای ترک.
-
آق سنقر
لغتنامه دهخدا
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) نام فرمانروای ارمینیه (579-589 هَ .ق .).
-
آق سنقر
لغتنامه دهخدا
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (اِخ ) یکی از غلامان ترک ملک شاه که در حلب از جانب تتش حکومت داشت (478-487 هَ .ق .)، و در آخر کار بر تتش قیام کرد و اسیر شد. و او پدر اتابک عمادالدین زنگی سرسلسله ٔ اتابکان موصل و حلب است . و نام کامل او قسیم الدوله ابوسعید حاجب ...
-
آق سنقر
لغتنامه دهخدا
آق سنقر. [ س ُ ق ُ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از ترکی ِ آق ، سپید + سُنقر، شنگار و شنغار، نام یکی از جوارح طیور) صاحب برهان گوید: مرغی باشد شکاری از جنس شاهین و چرخ بحری ، و لقب پادشاهان ترک نیز بوده ، و کنایه از روز و آفتاب هم هست و گویند این لقب ترکیست -...
-
واژههای مشابه
-
اُق
لهجه و گویش تهرانی
استفراغ، دل بهم خوردن
-
اق
واژهنامه آزاد
اق همان سفید است اک هم گفته می شود.
-
آق تبه
فرهنگ واژههای سره
تبه سپید
-
آق خزک
فرهنگ واژههای سره
تاغ
-
آق سقل
فرهنگ واژههای سره
ریش سپید، سردسته
-
آق کرنگ
فرهنگ واژههای سره
سپیدار، کرنگِ سپید
-
آق گنبد
فرهنگ واژههای سره
سفیدگنبد
-
آق پر
فرهنگ واژههای سره
سپیدپر
-
آق پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی، مرکب از آق (سفید) + پر (برگِ خُرد)] 'āqpar نوعی چای با رنگ روشن مایل به سفیدی.