کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آقچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آقچه
/'āqče/
معنی
۱. سکۀ سیم یا زر؛ زر یا سیم مسکوک؛ پول طلا یا نقره: ◻︎ آقچهٴ زر کو هزارسال بماند / عاقبتش جای هم دهانهٴ گاز است (خاقانی: ۸۲۹).
۲. ریزۀ زر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آقچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] ‹اقچه، اخچه› [قدیمی] 'āqče ۱. سکۀ سیم یا زر؛ زر یا سیم مسکوک؛ پول طلا یا نقره: ◻︎ آقچهٴ زر کو هزارسال بماند / عاقبتش جای هم دهانهٴ گاز است (خاقانی: ۸۲۹).۲. ریزۀ زر.
-
آقچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ) [ تر - مغ . ] ( اِ.) 1 - زر یا سیم مسکوک . 2 - پول طلا یا نقره . 3 - واحدی برای آب که تقریباً برابر دوازده ساعت آب است .
-
آقچه
لغتنامه دهخدا
آقچه . [ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، اِ) اَخْچه . اَقْچه .زر یا سیم مسکوک ، و توسعاً، هر مسکوکی : وز پی آن تا زند سکه به نام بقاش میزند از آفتاب آقچه موزون فلک . خاقانی .آقچه زر گر هزار سال بماندعاقبتش جای هم دهانه ٔ گاز است . خاقانی .شاهد طارم فلک رست ز دیو...
-
واژههای مشابه
-
اقچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] 'aqče = آقچه
-
اقچه
لغتنامه دهخدا
اقچه . [ اَ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، اِ) آقچه . اشرفی : بیک دو بیت نود اقچه داد کافی کوربراوی من کو مدح خوان اشعار است . خاقانی .سحر بین شعر و شعرها بشکن کان طلب اقچه سوی گاز فرست . خاقانی .مژدگانی که گل از غنچه برون می آیدصد هزار اقچه بریزند عروسان بهار....
-
آقچه قیلین
فرهنگ واژههای سره
کبرکو
-
آقچه مزار
واژهنامه آزاد
روستایی ازتوابع بوئین زهرا در استان قزوین
-
واژههای همآوا
-
اقچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] 'aqče = آقچه
-
آغچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ) ( اِ.) پول کوچک .
-
اقچه
لغتنامه دهخدا
اقچه . [ اَ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، اِ) آقچه . اشرفی : بیک دو بیت نود اقچه داد کافی کوربراوی من کو مدح خوان اشعار است . خاقانی .سحر بین شعر و شعرها بشکن کان طلب اقچه سوی گاز فرست . خاقانی .مژدگانی که گل از غنچه برون می آیدصد هزار اقچه بریزند عروسان بهار....
-
جستوجو در متن
-
اخچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] 'axče = آقچه
-
اقشه
لغتنامه دهخدا
اقشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (اِ) اقچه . (ناظم الاطباء). رجوع به آقچه شود.