کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آقو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آقو
واژهنامه آزاد
[قُ] لفظی شیرازی برای «آقا». گاهی بر طریق مزاح یا استهزاء استفاده میشود.
-
واژههای مشابه
-
آقُوْ
لهجه و گویش گنابادی
aghow در گویش گنابادی یعنی آقا ، بزرگوار ، گرانقدر ، عزیز ، دوست ، رفیق
-
آقو کِ شُما بِشِ
لهجه و گویش گنابادی
aghow ke shoma beshe یعنی دوستی که شما باشید ، بزرگواری که شما باشید ، گرانمایه ای که شما باشید ، این جمله معمولا وقتی کسی میخواهد چیزی برای کسی تعریف کند یا شرح دهد یا جواب کسی را بدهد در گناباد به کار میرود.
-
واژههای همآوا
-
عقو
لغتنامه دهخدا
عقو. [ ع َق ْوْ ] (ع مص ) کندن چاه را پس از جانبش به آب رسیدن ، یا از چپ و راست کندن چاه را به جهت آب . (از منتهی الارب ). کندن چاه را و از کنار آن به آب رسیدن . (از اقرب الموارد). || بلند شدن درفش . || ناپسند کردن و مکروه داشتن امر را. (از منتهی الا...
-
آغو
لغتنامه دهخدا
آغو. (اِ) دفلی . (مخزن الادویه ). خرزهره . سَم ّالحمار. حبن . حبین . پَهی . خوره .
-
آقُوْ
لهجه و گویش گنابادی
aghow در گویش گنابادی یعنی آقا ، بزرگوار ، گرانقدر ، عزیز ، دوست ، رفیق
-
جستوجو در متن
-
اقویلاسمون
لغتنامه دهخدا
اقویلاسمون . [ اَقو ی ِ س َ ] (معرب ، اِ) روغن بلسان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنرا بعربی دهن البلسان خوانند. (برهان ).
-
حاجب
لغتنامه دهخدا
حاجب .[ ج ِ ] (اِخ ) هبةاﷲبن حسن مکنی به ابوالحسن . ابن الانباری نام او را در طبقات النحویین آورده است . وی ازافاضل اهل ادب ، و شاعری ملیح الشعر است . او راست :یا لیلة سلک ازمان بطیبها فی کل مسلک اذ ارتقی درج المسررة مدرکا ما لیس یدرک والبدر قد فضح ا...