کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تیک آف
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ انگ . ] (اِمص .) 1 - یک باره به حرکت درآوردن اتومبیل یا موتور سیکلت به شکلی که چرخ های آن از زمین اندکی فاصله بگیرد. 2 - از زمین برخاستن یا بلند کردن هواپیما. 3 - پریدن یا بلند شدن از تختة شیرجه یا تختة پرش .
-
قاسم اف
لغتنامه دهخدا
قاسم اف . [ س ِ اُ ] (اِخ ) (خانان ) طائفه ای هستند از خانان بلاد بلغار و از خاندان قاسم بن آلغمحمد. رجوع به قاسم بن آلغ محمد شود. (طبقات السلاطین لین پول ص 208).
-
اف کردن
لغتنامه دهخدا
اف کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأفیف . (تاج المصادر بیهقی ). اظهار کراهت کردن . اف گفتن : در آینه ٔ دولت تا زنگ پذیر است در دهر کرا زهره ٔ اف کردن و آهست .سوزنی .
-
اف گفتن
لغتنامه دهخدا
اف گفتن . [ اُف ف گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) آه کشیدن . رجوع به اف شود.
-
وی .اچ .اف
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ]V.H.F (اِ.) فرکانس های رادیویی بین 30 و 300 مگاهرتز.
-
اُف و نال
فرهنگ گنجواژه
نالیدن.
-
کلش آف کلنز
واژهنامه آزاد
(clash of clans) جنگ قبایل یا جنگ گروها.
-
واژههای همآوا
-
عف
لغتنامه دهخدا
عف . [ ع َ ] (اِ صوت ) آواز سگ . (آنندراج ). عفعف . عفف . رجوع به عفعف و عفف شود.- عف کردن ؛ عفعف کردن . آواز سگ کردن : مژده ٔ عفو برای دل خود خواهد یافت عاشقت را چو سگ کوی تو عف خواهد کرد. ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).گر چه که سگ عربده خندان...
-
عف
لغتنامه دهخدا
عف . [ ع َف ف ] (ع ص ) پارسا. (منتهی الارب ). خودداری کننده از انجام آنچه جایز و نیکو نباشد، خواه در کردار و خواه در گفتار. (از اقرب الموارد). عَفیف . ج ، عَفَفة (منتهی الارب )، عَفّون ، أعِفّة، اَعِفّاء. (اقرب الموارد).
-
عف
لغتنامه دهخدا
عف . [ ع َف ف ] (ع مص ) بازایستادن از حرام و پارسائی نمودن . (از منتهی الارب ). بازایستادن از زشتی . (تاج المصادر بیهقی ). خودداری و امتناع کردن از آنچه جایز و نیکو نباشد، خواه در گفتار خواه در کردار. (از اقرب الموارد). عَفاف . عَفافة. عِفّة. و رجوع ...
-
أُفٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
متنفرم - بدم مي آيد
-
اف
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: اُفٍّ (= اظهار دلتنگی میکنم)] 'of[f] کلمهای که در مقام اظهار دلتنگی و افسردگی و نفرت و انزجار به کار میرود.
-
اف
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] (صت .)کلمه ای است که به هنگام اظهار افسرد گ ی ،نفرت و کراهت استعمال کنند.
-
اف
لغتنامه دهخدا
اف . [ اَ ] (پیشاوند) بر. روی . بالا. چنانکه در افسر، افسار، افروختن و نظایر آن . (یادداشت مؤلف ).
-
اف
لغتنامه دهخدا
اف . [ اَف ف ] (ع مص ) اف کردن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ازاندوه و تنگدلی و درد، اف گفتن . (از اقرب الموارد).تَأفیف . تأفف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).