کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آفگانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آفگانه
/'āfgāne/
معنی
جنین که پیش از موقع سقط شود؛ بچۀ نارسیده.
〈 آفگانه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] بچه سقط کردن؛ بچه افکندن: ◻︎ شکم حادثات آبستن / از نهیب تو آفگانه کند (مسعودسعد: ۴۳۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آفگانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبگانه، افگانه، آپگانه، فگانه› [قدیمی] 'āfgāne جنین که پیش از موقع سقط شود؛ بچۀ نارسیده.〈 آفگانه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] بچه سقط کردن؛ بچه افکندن: ◻︎ شکم حادثات آبستن / از نهیب تو آفگانه کند (مسعودسعد: ۴۳۲).
-
آفگانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ)(اِمر.)بچة نارسیده ، جنین که پیش از موقع از شکم زن یا حیوان ماده سِقْط شود.
-
آفگانه
لغتنامه دهخدا
آفگانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) اَفگانه . فگانه . آبگانه . جنین سقطشده .- آفگانه کردن ؛ بچه افکندن : شکم حادثات ِ آبستن از نهیب تو آفگانه کند.مسعودسعد.
-
واژههای مشابه
-
افگانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'afgāne = آفگانه
-
افگانه
فرهنگ فارسی معین
(اَ نِ) (اِ.) بچة نارسیده ، جنین .
-
افگانه
لغتنامه دهخدا
افگانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) بچه ٔ نارسیده و ناتمام را گویند که از شکم انسان و دیگر حیوانات افتد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). بچه ٔ آدم یا حیوان که از شکم افتاده باشد. (مجمعالفرس ). آفکانه . (شرفنامه ٔ منیری ). سقطه ...
-
آفگانه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ)(مص ل .)سقط جنین کردن ، بچه افکندن .
-
افگانه افتادن
لغتنامه دهخدا
افگانه افتادن . [ اَ ن َ / ن ِاُ دَ ] (مص مرکب ) افتادن بچه ٔ ناتمام : فلک را سهمش اردر خانه افتدحوادث ز اشکمش افکانه افتد.امیرخسرو دهلوی .
-
افگانه شدن
لغتنامه دهخدا
افگانه شدن . [ اَ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سقط گردیدن بچه ٔ ناتمام : هیبتش چون بانگ بر عالم زد افگانه شودهر شکم کز حادثات دهر باشد حامله . مسعودسعد.المنةللّه که کنون آنهمه علت شد سهل بفر تو از این خوردن مسهل ترکیب من افگانه شد از زایش علت زان پس...
-
افگانه فکندن
لغتنامه دهخدا
افگانه فکندن . [ اَ ن َ / ن ِ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بچه ٔ ناتمام سقط کردن . بچه را پیش از موعد طبیعی انداختن : مادرروزی ار افگانه فکندغم مبر انده افگانه مخور.خاقانی .
-
افگانه کردن
لغتنامه دهخدا
افگانه کردن . [ اَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سقط کردن جنین را، چنانکه : زن کودک افگانه کرد. (یادداشت مؤلف ) : مادر ایام اگرچه از فنا آبستن است چرخ بهر عمر او افگانه کرده ست از فنا. سنایی .مادر نحل که افگانه کند هر سحرش چون شفق خون شده زهدان بخرا...
-
واژههای همآوا
-
افگانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'afgāne = آفگانه
-
افگانه
فرهنگ فارسی معین
(اَ نِ) (اِ.) بچة نارسیده ، جنین .