کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آفتاب گز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آفتاب گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābgardān ۱. آنچه برای جلوگیری از تابش آفتاب به بدن به کار ببرند، مانند سایهبان و چتر.۲. تکۀ چرم یا پارچۀ ضخیم که آن را مانند لبۀ کلاه درست میکنند و در تابستان بالای پیشانی میبندند که آفتاب به چهره نتابد؛ لبۀ کلاه.
-
آفتاب گردک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āftābgardak ۱. = آفتابپرست۲. گل آفتابگردان.
-
آفتاب گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'āftābgir ۱. خانۀ رو به آفتاب که آفتاب به آن بتابد؛ آفتابرو.۲. چتر؛ سایبان.
-
آفتاب لقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'āftābleqā آنکه چهرهاش مانند آفتاب است؛ آفتابرو؛ خورشیدلقا.
-
آفتاب مهتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābmahtāb ۱. نوعی آتشبازی که هنگام سوختن به چند رنگ درمیآید.۲. (ورزش) در کشتی، از فنون کشتیگیری.۳. (ورزش) نوعی وارو هنگام پریدن در آب و یا در ژیمناستیک.۴. نوعی بازی کودکان که در آن دو نفر پشت در پشت هم بازوها را حلقه میکنند و به نوبت...
-
Chamaeleon, Cha, Chameleon
آفتابپرست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورت فلکی کوچک و کمنوری در نزدیکی قطب جنوب آسمان
-
sunscald/ sun scald
آفتابسوختگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- زراعت و اصلاح نباتات، مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مرگ بافت گیاه براثر تابش شدید آفتاب
-
sunlust
آفتابگَردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] نوعی گردشگری برای شیفتگان تفریح و استراحت در سواحل شنی دریا و زیر آفتاب
-
sun visor, sun shade
آفتابگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] صفحهای لولادار در بالای شیشۀ جلو با قابلیت تا شدن که برای جلوگیری از تابش نور آفتاب به چشم راننده و سرنشینان جلو خودرو به کار میرود
-
solarium
حمام آفتاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مکانی برای آفتاب گرفتن بهطور طبیعی یا برنزه شدن بهطور مصنوعی
-
آفتاب تنک
فرهنگ فارسی معین
(تُ نُ) (اِمر.) هنگام طلوع آفتاب .
-
آفتاب زده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) (ص مر.) آن که از گرمای آفتاب بیمار شده باشد.
-
آفتاب زرد
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) 1 - نزدیک غروب . 2 - پایان عمر، نزدیک مرگ .
-
آفتاب زردی
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) نک آفتاب زرد.
-
آفتاب گردش
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ)(اِمر.) نک آفتاب پرست .