کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آفات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آفات
/'āfāt/
معنی
= آفت
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
آسی بها، آفت ها، گزندها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آفات
فرهنگ واژههای سره
آسی بها، آفت ها، گزندها
-
آفات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ آفة] 'āfāt = آفت
-
آفات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ آفت ؛ آفت ها، آسیب ها.
-
آفات
لغتنامه دهخدا
آفات . (ع اِ) ج ِ آفت (آفة). آسیبها : آن چهار که مطلوب است و بدین اغراض بجز آن نتوانند رسید، کسب مال است از وجهی پسندیده ... و صیانت نفس از حوادث و آفات آنقدر که در امکان درآید. (کلیله و دمنه ). و حوادث و آفات عارضی ... در کمین . (کلیله و دمنه ).بنفش...
-
آفات
دیکشنری عربی به فارسی
جانوران موذي , جانور افت , حشرات موذي
-
واژههای مشابه
-
افات
لغتنامه دهخدا
افات . [ اَ ] (ع اِ) ابری که ببارد و برود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || یک گله ٔ گوسپند. (از ناظم الاطباء). رجوع به افاة و افاً شود.
-
افات
لغتنامه دهخدا
افات . [ اِ ] (اِخ ) یا ولت یا ساندویچ ، نام یکی از جزایر هبریده واقع در قسمت پولیزیا از اقیانوس کبیر که در وسط جزایر مزبور قرار دارد و یک لنگرگاه زیبا موسوم به «هاوره » و «گاهاوانه » دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
دفع افات
دیکشنری فارسی به عربی
ابادة
-
دفع افات کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابد
-
واژههای همآوا
-
عفات
لغتنامه دهخدا
عفات . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) عفاة. ج ِ عافی . بخشندگان . آمرزندگان . رجوع به عافی و عفاة شود : تو ناامید گشتی از عمر خویشتن نومید شد به هر جااز تو عفات تو.مسعودسعد.
-
عفاط
لغتنامه دهخدا
عفاط. [ ع َ ف ف ] (ع ص ) درمانده به سخن . (منتهی الارب ). الکن . (اقرب الموارد).
-
عفاة
لغتنامه دهخدا
عفاة. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عافی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مهمانان و واردشوندگان : و از مأثورات کرم و سخاء آن پادشاه دام ملکه آن است که ... بیرون از تشریفات حشم و... اطلاقات عفاة... هر سال هزار خروار غله ... منبرفرموده است . (المضاف الی بدای...
-
عفات
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . عفاة ] (ص .)جِ عافی . 1 - آمرزنده ، درگذرنده . 2 - مهمان ، خواهندة روزی .