کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آف
/'āf/
معنی
۱. مهر؛ خور؛ خورشید.
۲. آهوی مشک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āf ۱. مهر؛ خور؛ خورشید.۲. آهوی مشک.
-
آف
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) مهر، خورشید.
-
آف
لغتنامه دهخدا
آف . (اِ) آهوی تاتار. آهوی چین . آهوی ختن . آهوی خطا. آهوی مشک . آهوی مشکین . غزال المسک . || مِهر. خور. شمس .
-
واژههای مشابه
-
أُفٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
متنفرم - بدم مي آيد
-
اف
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: اُفٍّ (= اظهار دلتنگی میکنم)] 'of[f] کلمهای که در مقام اظهار دلتنگی و افسردگی و نفرت و انزجار به کار میرود.
-
اف
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] (صت .)کلمه ای است که به هنگام اظهار افسرد گ ی ،نفرت و کراهت استعمال کنند.
-
اف
لغتنامه دهخدا
اف . [ اَ ] (پیشاوند) بر. روی . بالا. چنانکه در افسر، افسار، افروختن و نظایر آن . (یادداشت مؤلف ).
-
اف
لغتنامه دهخدا
اف . [ اَف ف ] (ع مص ) اف کردن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ازاندوه و تنگدلی و درد، اف گفتن . (از اقرب الموارد).تَأفیف . تأفف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اف
لغتنامه دهخدا
اف . [ اِف ْ ف ُ ] (ع اِ) هنگام . وقت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). حین . هنگام . (از اقرب الموارد). اِفّان . تَئِفَّه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: کان ذلک علی افه و افّانه ؛ یعنی وقت و هنگامش بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اف
لغتنامه دهخدا
اف . [ اُ ] (از ع ، صوت ، اِ) کلمه ایست که در کراهت و انزجار خاطر و تنبیه طرف مقابل استعمال میکنند. (ناظم الاطباء). کلمه ایست که بهنگام اظهار افسردگی ، نفرت و کراهت استعمال کنند. (فرهنگ فارسی معین ). آه . آخ . واه . (یادداشت بخط مؤلف ): اف بر تو. اف...
-
اف
لغتنامه دهخدا
اف . [ اُ ] (روسی ، پسوند) اداتی است در زبان روسی برای نسبت به پدر یا یکی از اجداد،چنانکه در رمانف ، تقی اف ، توپچی باشی اف . (یادداشت بخطمؤلف ). زاده . پور. منسوب : تقی اف ؛ یعنی تقی زاده .
-
اف
لغتنامه دهخدا
اف . [ اُف ْ فِن ْ ] (ع اِ فعل ) کلمه ای است که در وقت تنگدلی و زجر گویند و این لفظ بکسی گویند که از او تنگدل و سرگردان شده باشند و او را عیب کنند. (آنندراج ). کلمه ٔ کراهت است و در آن چهل لغت آمده : اُف ﱡ. اُف َّ. اُف ِّ. اُف ﱡ. اُفّاً و اُف ة. اُف ...
-
اف اف
فرهنگ فارسی معین
(اِ. اِ) (اِ.) نام تجارتی وسیله ای برقی برای باز کردن در ساختمان ، در بازکن . (فره ).
-
اف ای تی اف
واژهنامه آزاد
FATF؛ نهادی بین المللی که مسئولیت تنظیم استانداردها و شیوه های مبارزه با پولشویی را بر عهده دارد و کشورهای مختلف جهان بر اساس ارزیابی های آن رده بندی می شوند . هدف این نهاد بین المللی پیکار با پولشویی و به طور مشخص مبارزه با تقویت مالی تروریسم است.