کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آغوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آغوز
/'āqu(o)z/
معنی
شیر غلیظ و زردرنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آنها تا سه روز دوشیده میشود؛ شیرماک؛ فله؛ شمه؛ فرشه؛ زهک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
colostrum
-
جستوجوی دقیق
-
آغوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آغُز› 'āqu(o)z شیر غلیظ و زردرنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آنها تا سه روز دوشیده میشود؛ شیرماک؛ فله؛ شمه؛ فرشه؛ زهک.
-
colostrum
آغوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] شیری که در چند روز اول پس از زایمان از غدد شیر ترشح میشود
-
آغوز
فرهنگ فارسی معین
( اِ.)اولین شیری که یک ماده به نوزادش دهد؛ ماک ، شیر ماک .
-
آغوز
لغتنامه دهخدا
آغوز. (اِ) نام درختی است جنگلی که از چوب آن میز و صندلی و مانند آن سازند و در جنگلهای ایران بسیار است .
-
آغوز
لغتنامه دهخدا
آغوز. [ غو / غُزْ ] (اِ) آغُز. شیرِ ماده ٔ نوزائیده . ماک . شیرماک . پَله . پَلّه . فَله . فَلّه . فُرش . فُرشه . زِهَک . گورماست . لبا. کنف .- مثل آغوز ؛ ماستی ستبر.
-
آغوز
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: âquz طاری: âqüz طامه ای: âquz طرقی: âquz کشه ای: âquz نطنزی: âquz
-
آغوز
لهجه و گویش تهرانی
شیر حیوان تازه زا،شیر مادر تازه زا،سرشیر
-
آغوز
واژهنامه آزاد
گردو
-
واژههای مشابه
-
اغوز
لغتنامه دهخدا
اغوز. [ اَ غ َ / غُو ] (اِ) در تداول مردم آمل ، گردکان . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به گردکان شود. || (پسوند) مزید مؤخر امکنه ، مانند لوته اغوز. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اغوز
لغتنامه دهخدا
اغوز. [ اَ وَ ] (اِخ ) حذیفةبن اسیدبن خالدبن اغوز، صحابی است و آن را اغوس نیز خوانند. (منتهی الارب ).
-
اغوز
لغتنامه دهخدا
اغوز. [ اَ وَ] (ع ص ) مهربان . || نیکی کننده بر خویشاوندان و بسیارخیر بر ایشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اغوز
لغتنامه دهخدا
اغوز. [ اُ غُزْ ] (اِخ )صورتی از اُغُز. رجوع به اغز و غز و اغوزخان شود.
-
اغوز
لغتنامه دهخدا
اغوز. [ اُغُزْ ] (اِخ ) در حکایات اقوام اغوز که پسرزاده ٔ ابوبجه خان پسر نوح پیغمبر است . (جامعالتواریخ رشیدی ).
-
اغوز
واژهنامه آزاد
(مازنی) گردو.