کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آغلگذاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قزل آغل
لغتنامه دهخدا
قزل آغل . [ ق ِ زِ غ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در 50 هزارگزی شمال باختری خوی و 14 هزارگزی باختر شوسه ٔ خوی به سیه چشمه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر سالم است . سکنه ٔ آن 93 تن . آب آن از رود جنگه سر و محصول آن ...
-
قره آغل
لغتنامه دهخدا
قره آغل . [ ق َ رَ غ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو واقع در 45000 گزی شمال خاوری سیه چشمه و3 هزارگزی خاور شوسه ٔ سیه چشمه به زیوه پائین . موقع آن کوهستانی و هوای آن معتدل سالم است . سکنه ٔ آن 113تن . آب آن از چشمه و چاه ...
-
چشم آغل
لغتنامه دهخدا
چشم آغل . [ چ َ / چ ِ غ ِ / غ ُ ] (اِ مرکب ) چشمالوس و نگریستن بیک گوشه ٔ چشم بود. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ص 199). از گوشه ٔ چشم نگاه کردن باشد، اعم از قهر و غضب یا غمزه و ناز. (برهان ). بگوشه ٔ چشم نگریستن از روی قهر بر دشمن . (انجمن آرا) (آن...
-
داش آغل
لغتنامه دهخدا
داش آغل . [ غ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 17 هزارگزی خاور بوکان و 17هزارگزی خاور شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . کوهستانی ، معتدل سالم و دارای 50 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه محصول آن غلات و توتون و حبوبات ، شغل اهالی زر...
-
داش آغل
لغتنامه دهخدا
داش آغل . [ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دول بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع در 39هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و یکهزارگزی باختر شوسه ٔ ارومیه به مهاباد. دامنه معتدل و مالاریایی و دارای 310 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه و قنات ، محصول آنجا غلات و انگور...
-
حیوانات اغل
دیکشنری فارسی به عربی
قلم
-
کلاه گذاری
لغتنامه دهخدا
کلاه گذاری . [ ک ُ گ ُ ] (حامص مرکب ) کلاه سر کسی گذاشتن . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). عمل کلاه گذار. و رجوع به کلاه گذار و ترکیب کلاه سر کسی گذاشتن ذیل کلاه شود.
-
embouchure (fr.), lip 1
لبگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] روش گذاشتن دهان و لب بر روی برخی سازها بهخصوص فلوت و سازهای بادیِ زبانهدار و برنجی
-
blotting, blot transfer
لکهگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] هریک از روشهای انتقال مولکولهای پروتئین رِنا یا دِنا از ژل الکتروکوچی به یک غشای نازک
-
cathexis
مایهگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، صرف انرژی روانی بر روی موضوعهای مختلف، مانند آرزو، خیال، افراد، هدف، فکر، گروه اجتماعی و خویشتن
-
bookmarking
نشانکگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] عمل گذاشتن نشانک در جاهایی از متن
-
deposition
نهشتهگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هرنوع تغییر شکل مواد فرهنگی، مانند دستساختهها و پدیدارها، از صورت اولیه به صورتی که در یک بافت باستانشناختی یافت میشود
-
alienation
فاصلهگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] فرایندی در تئاتر حماسی برشت که در آن با استفاده از عناصر متعدد، ازجمله نور و موسیقی و نحوۀ بازی، از غرقه شدن تماشاگر و بازیگر در نمایش جلوگیری میشود
-
gender reassignment
واجنسانیتگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی، علوم سلامت] ایجاد تغییرات عمدی در جنس فرد با روشهای هورمونی یا ازطریق جراحی بهنحویکه جنس او با تصور جنسانی او منطبق شود متـ . تغییر جنسانیت واجنسیتگذاری، تغییر جنسیت sexual reassignment
-
decathexis
وامایهگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، صرف نکردن نیروی زیستمایهای بر روی موضوعهای جهان خارج