کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آغشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آغشتن
/'āqeštan/
معنی
۱. خیس کردن؛ تر کردن.
۲. آلوده کردن.
۳. آمیختن؛ سرشتن.
۴. (مصدر لازم) آلوده شدن؛ تر شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آلودن، آمیختن، اختلاط، خیساندن، قاطیکردن، مخلوطکردن، نمکردن
دیکشنری
impregnate, impregnation, saturate
-
جستوجوی دقیق
-
آغشتن
واژگان مترادف و متضاد
آلودن، آمیختن، اختلاط، خیساندن، قاطیکردن، مخلوطکردن، نمکردن
-
آغشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) 'āqeštan ۱. خیس کردن؛ تر کردن.۲. آلوده کردن.۳. آمیختن؛ سرشتن.۴. (مصدر لازم) آلوده شدن؛ تر شدن.
-
آغشتن
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غِ تَ) 1 - (مص م .) خیس کردن ، نم کردن . 2 - آلودن . 3 - (مص ل .) خیسیدن ، نم کشیدن .
-
آغشتن
لغتنامه دهخدا
آغشتن . [ غ َ / غ ِ ت َ ] (مص ) تر نهادن . خیس کردن . خیساندن . فژغردن . نرم کردن با تری و نم . سرشتن . آغاریدن . آغاردن . انقاع . نقع. || آلودن . ضمخ . تضمیخ . مضخ . تضمخ . لطخ . تلطیخ . تر کردن . رجوع به آغشته شود. || و بمعنی آمیختن و مزج و خلط نیز...
-
واژههای مشابه
-
اغشتن
دیکشنری فارسی به عربی
تلقح , شبع , لقن , مسحة
-
چسبناک کردن اغشتن
دیکشنری فارسی به عربی
کلس
-
جستوجو در متن
-
آگشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم و مصدر متعدی) [قدیمی] 'āgaštan = آغشتن
-
آغشتنی
لغتنامه دهخدا
آغشتنی . [ غ َ / غ ِ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور آغشتن . ازدرِ آغشتن .
-
تلقح
دیکشنری عربی به فارسی
تلقيح کردن , مايه کوبي کردن , اغشتن
-
saturates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشباع شده، اشباع کردن، سیر کردن، اغشتن
-
smearing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لکه دار کردن، اغشتن، الودن
-
weltered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرگردان، غلت زدن، اغشتن
-
درآغشتن
لغتنامه دهخدا
درآغشتن . [ دَ غ َ/ غ ِ ت َ ] (مص مرکب ) آغشتن . خیساندن . خیس کردن . انقاع . (از تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به آغشتن شود.