کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آغال پشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آغال پشه
/'āqālpaše/
معنی
پشهغال؛ درختی که در آن پشۀ بسیار جمع شود؛ درخت نارون.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آغال پشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āqālpaše پشهغال؛ درختی که در آن پشۀ بسیار جمع شود؛ درخت نارون.
-
آغال پشه
فرهنگ فارسی معین
(پَ ش ِ) (اِمر.) درختی است بزرگ و بر آن کیسه هایی پدید آید که پشه در آن ها جای دارد؛ شجرة البق ، پش غال ، پشه - خار، سارخک دار، سارشک دار، نارون نیز گویند.
-
آغال پشه
لغتنامه دهخدا
آغال پشه . [ پ َش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) نام درختی که آن را به عربی شجرةالبق گویند. پشه غال . سارخکدار. سارشکدار. لامشگر. کژم . کنجک . ناژین . پشه خار. پشه دار. دردار. و نام دیگرآن سده است . و خریطه گونه ها بر آن پدید آید که پشه در آن جای دارد و بعضی گ...
-
واژههای مشابه
-
قوش آغال
لغتنامه دهخدا
قوش آغال . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ، سکنه ٔ آن 69 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه . شغل اهالی زراعت ، گله داری و کرباس بافی است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مرغ آغال
لغتنامه دهخدا
مرغ آغال . [ م ُ ] (اِ مرکب ) جای باش مرغان . (آنندراج ). قفس ماکیان . (ناظم الاطباء) : گویند روستایی را بازی به دست افتاد بنا بر عدم وقوف و مهارت این فن در مرغ آغال با ماکیانی چند سر داده ، سر آن را محکم کرد. (نصیرای همدانی از آنندراج ).
-
خوش آغال
لغتنامه دهخدا
خوش آغال . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) خوش آغور. خجسته . میمون . (یادداشت مؤلف ).
-
مرغ آغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] morq[']āqāl آشیانه؛ لانۀ مرغ؛ آغل مرغ.
-
جستوجو در متن
-
سارخکدار
لغتنامه دهخدا
سارخکدار. [ رَ ] (اِ مرکب ) سارشکدار، نام درختی است که آن را آغال پشه ، و کژم ، پشه دار، و سده ، و لامشکر،و ناژبن ، و دردار، و پشه خانه ، و پشه غال ، و کنجک نیزخوانند، و بتازی شجرة البق نامند. (جهانگیری ) (شعوری ). درختی باشد که آن را پشه غال و پشه خ...
-
لامشگر
لغتنامه دهخدا
لامشگر. [ م ِ گ َ ] (اِ) درخت پشه غال را گویند و به عربی شجرةالبق خوانند. (برهان ). سده . (جهانگیری ). درخت پشه دار که آن را آغال پشه نیز گویند. (آنندراج ). نام درختی که آن را کژم و پشه دار و سارشکدار و سده و آغال پشه نیز گویند. (جهانگیری ). سارخکدار...
-
سارشکدار
لغتنامه دهخدا
سارشکدار. [ رَ ] (اِ مرکب ) سارخکدار. (جهانگیری ). درخت پشه غال . (برهان ). نام درختی است که ثمر آن پشه است و آن را آغال پشه ، و پشه دار، و لامشکر، و به عربی شجرةالبق گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). آن را کژم پشه دار و سده و ناژین و دردار ...
-
پشه دار
لغتنامه دهخدا
پشه دار. [ پ َ ش َ / ش ِ] (اِ مرکب ) درختی است چون بید که کیسه بندد و در آن پشه پر شود. نارون . شجرةالبق . سیاه درخت . (انجمن آرا). قره اغاج . بوقیصا. نشم الاسود. دردار. دردارو. (در ادویه ٔ منفردة کتاب قانون تألیف شیخ الرئیس دردارو بمعنی شجرةالبق آم...
-
پشه
لغتنامه دهخدا
پشه . [ پ َ ش َ / ش ِ / پ َش ْ ش َ / ش ِ ] (اِ) نوعی از حشرات دیپ تر نموسر که نیش آن ناقل بعض بیماریهاست . موشه . (لغت نامه ٔ اسدی ). سارخک . سارشک . سپیدپر. دَر. (برهان قاطع). بعوض . بَعُوضَه . بق . بَقَّه . (زمخشری ). بُدّ. خموش . طَیثار. طَثیار. ب...
-
نارون
فرهنگ نامها
(تلفظ: nārvan) (در گیاهی) گروهی از گیاهان درختی برگ ریز زینتی یا جنگلی خودرو که میوهی فندقهی بالدار آنها اوایل فروردین میرسد، آغال پشه ؛ درختی برگ ریز که در همه جا پراکنده و از جمله درختان جنگلی نقاط معتدل است .