کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آغاردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آغاردن
/'āqārdan/
معنی
۱. تر کردن؛ خیسانیدن؛ نم کردن: ◻︎ پولاد نرم کی شود و شیرین / گرچه در انگبینْش بیاغاری (ناصرخسرو: ۴۸۹).
۲. سرشتن؛ آمیختن.
۳. (مصدر لازم) نم کشیدن؛ خیسیدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آغاردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آغاریدن› [قدیمی] 'āqārdan ۱. تر کردن؛ خیسانیدن؛ نم کردن: ◻︎ پولاد نرم کی شود و شیرین / گرچه در انگبینْش بیاغاری (ناصرخسرو: ۴۸۹).۲. سرشتن؛ آمیختن.۳. (مصدر لازم) نم کشیدن؛ خیسیدن.
-
آغاردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) آغاریدن .
-
آغاردن
لغتنامه دهخدا
آغاردن . [ دَ ] (مص ) آغاریدن .
-
واژههای مشابه
-
اغاردن
لغتنامه دهخدا
اغاردن . [ اَ دَ ] (مص ) آغاردن و سرشتن . (ناظم الاطباء). سرشته کردن . (از برهان ) (آنندراج ). || بهم آمیختن . (ناظم الاطباء). درهم آمیختن . (از برهان ) (از آنندراج ). || خیسانیدن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). || برانگیزانیدن و تحریک نم...
-
واژههای همآوا
-
اغاردن
لغتنامه دهخدا
اغاردن . [ اَ دَ ] (مص ) آغاردن و سرشتن . (ناظم الاطباء). سرشته کردن . (از برهان ) (آنندراج ). || بهم آمیختن . (ناظم الاطباء). درهم آمیختن . (از برهان ) (از آنندراج ). || خیسانیدن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). || برانگیزانیدن و تحریک نم...
-
جستوجو در متن
-
آغاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] 'āqāridan = آغاردن
-
ناغاردن
لغتنامه دهخدا
ناغاردن . [ دَ ] (مص منفی ) مقابل آغاردن .
-
آغاران
لغتنامه دهخدا
آغاران . (نف ، ق ) در حال آغاردن . در حال آغاریدن .
-
آغاندن
لغتنامه دهخدا
آغاندن . [ دَ ] (مص ) آغاردن . تر نهادن . خیسانیدن .
-
نیاغاردن
لغتنامه دهخدا
نیاغاردن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) مقابل آغاردن . (یادداشت مؤلف ).
-
خیساندن
لغتنامه دهخدا
خیساندن . [ دَ ] (مص ) خیسانیدن . (ناظم الاطباء). ترنهادن . فرغاردن . فرغاریدن . شیبانیدن . شیوانیدن . آغاردن . آغاریدن . بیاغاریدن . آغوندن . نقوع . نقع. (یادداشت مؤلف ). آغشتن و قرار دادن در مایعی تر نهادن . || سخت تر کردن . خیس کردن . (یادداشت مو...
-
آش
لغتنامه دهخدا
آش . (اِ) آهر. آهار. بت . پت .شوی و شو که بجامه کنند. || ترکیبی مایع که پوست خام در آن آغارند پیراستن و دباغت را. خورش . || لعاب که بر ظروف سفالین و فلزین دهند. || لعابی که به پشم زنند نمد ساختن را.- آش کردن ؛ دباغت و پیراستن ادیم . آغاردن پوست در خ...