کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آشور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آشور
معنی
( اِ.) گوشه ای است در دستگاه راست ماهور و دستگاه راست پنجگاه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آشور
فرهنگ نامها
(تلفظ: āšur) (در اعلام) نام پسر دومِ سام پسر نوح ؛ (در قدیم) آشوردن ؛ (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاههای ماهور ، نوا و راست پنجگاه ؛ (در قدیم) (= آسور) رب النوع مورد پرستش مردم کشور آشور ؛ آسور یا آشور نام سرزمینِ تمدن آشور .
-
آشور
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) گوشه ای است در دستگاه راست ماهور و دستگاه راست پنجگاه .
-
آشور
لغتنامه دهخدا
آشور. (اِخ ) رجوع به آسوریان شود.
-
آشور
لغتنامه دهخدا
آشور. (اِخ ) نام پسر دوم سام بن نوح ، و مملکت آشور به نام او خوانده شده است .
-
آشور
لغتنامه دهخدا
آشور. (اِخ ) نام رب النوع بزرگ آسوریان .
-
آشور
لغتنامه دهخدا
آشور. (نف مرخم ) در کلمات مرکبه مثل دویت آشور و تنورآشور، مخفف آشورنده است ، یعنی بهم زننده .
-
واژههای مشابه
-
اشور
لغتنامه دهخدا
اشور. [ اَش ْ شو ] (اِخ ) از کشورهای باستان بود که سراسر بلاد دجله ٔ میانه را فرامیگرفت و بنام یکی از الهه های آن کشور ونخستین پایتخت آن خوانده میشد. مردم آن همچون بابلیان (کلدانیان ) از نژاد سامی بودند و بزبان آنان سخن می گفتند. با ملتهای همجوار خود...
-
اشور
لغتنامه دهخدا
اشور. [ اَش ْ شو ] (اِخ ) معرب یا لهجه ای در آشور. نام پسر دومین ِ سام بن نوح بود که وی را بنیان گذار آشور دانند. و رجوع به آسور و آشور شود.
-
اشور
لغتنامه دهخدا
اشور. [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اُشُر،بمعنی خوبی دندان و تیزی آنها از روی خلقت باشد یا از روی عمل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به اُشُر شود. || ج ِ اُشَر. رجوع به اُشَر شود.
-
دویت آشور
لغتنامه دهخدا
دویت آشور. [ دَ ] (اِ مرکب ) میلی که بدان دوات و آمه را بهم زنند. (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). محراک . (زمخشری ).
-
دوات آشور
لغتنامه دهخدا
دوات آشور. [ دَ ] (نف مرکب ) آشورنده ٔ دوات . میلی که بدان صوف و لیقه ٔ دوات را بهم زنند و مبدل محبره کش گویند. (آنندراج ). چیز که دوات را با آن بهم زنند. (یادداشت مؤلف ). دوات شور.
-
مال آشور
لغتنامه دهخدا
مال آشور. (اِخ ) دهی از دهستان سیلاخوراست که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 576 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
Old Assyrian period
دورۀ آشور کهن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دورهای در تاریخ پادشاهی آشور در شمال میانرودان که در حدود 2000 ق.م آغاز شد و تا برافتادن سلطۀ امپراتوری میتانی در 1328 ق.م ادامه یافت
-
Middle Assyrian period
دورۀ آشور میانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دورهای در تاریخ پادشاهی آشور، در فاصلۀ سدههای چهاردهم تا دوازدهم ق.م