کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آشوبیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آشوبیدن
/'āšubidan/
معنی
= آشفتن: ◻︎ که چندانی که بیش آشوبی این دیگ / نیابی لقمهای بیزهر و بیریگ (عطار۴: ۳۲۱).
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: آشوبید
بن حال: آشوب
دیکشنری
ferment
-
جستوجوی دقیق
-
آشوبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'āšubidan = آشفتن: ◻︎ که چندانی که بیش آشوبی این دیگ / نیابی لقمهای بیزهر و بیریگ (عطار۴: ۳۲۱).
-
آشوبیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (مص م .) آشفته کردن . 2 - (مص ل .) آشفته و متغیر شدن . 3 - خشمگین شدن . 4 - فتنه بر پا کردن .
-
آشوبیدن
لغتنامه دهخدا
آشوبیدن . [ دَ ] (مص ) آشفتن . آشفته کردن . || منقلب و متغیر شدن : بایران رسد زین بدی آگهی برآشوبد این روزگار بهی . فردوسی . || خشمگین و آشفته شدن : 1خواهم که بدانم من جانا تو چه خو داری یا از چه برآشوبی یا از چه بیازاری . منوچهری .بغرّد همچو اژدرها ...
-
جستوجو در متن
-
برآشوبیدن
لغتنامه دهخدا
برآشوبیدن . [ب َ دَ ] (مص مرکب ) آشوبیدن . رجوع به آشوبیدن شود.
-
برآشوردن
لغتنامه دهخدا
برآشوردن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) آشوبیدن . رجوع به آشوردن شود.
-
آشوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹آشو› 'āšub ۱. بینظمی.۲. شلوغی؛ ازدحام.۳. (اسم) شوروغوغا.۴. انقلاب؛ شورش.۵. برهم خوردن اوضاع و شرایط.۶. کثرت جمعیت، شلوغی، ازدحام.۷. (بن مضارعِ آشوبیدن و آشفتن و آشوفتن) = آشوبیدن۸. آشوبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلآشوب، شهرآشوب، ل...
-
ماشوب
لغتنامه دهخدا
ماشوب . (اِ) به معنی اول ماشو است که غربال و آردبیز باشد. (برهان ) (آنندراج ). غربال و آردبیز و پرویزن . (ناظم الاطباء) : دهر به پرویزن زمانه فروبیخت مردم را چه خیاره و چه رذاله هرچه در او مغز بود و آرد فروشدبر سر ماشوب آمده است نخاله . ناصرخسرو (یاد...
-
رمد
لغتنامه دهخدا
رمد. [ رَ م َ ] (ع مص ) به درد آمدن چشم . (منتهی الارب ). چشم درد گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). آشوبیدن و شوریده شدن چشم از درد یا آسیبی . (از اقرب الموارد). درد چشم و باد کردن آن .(از متن اللغه ). سرخ گردیدن سفیدی چشم و آن اکثر ازباد و جریان آب بود....