کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آس و پاس آس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
آس و پاس،آس
لهجه و گویش تهرانی
مفلس،بی چیز
-
جستوجو در متن
-
چهاربنچه ٔ اغری گله زن
لغتنامه دهخدا
چهاربنچه ٔ اغری گله زن . [ چ َ ب ُ چ َ ی ِ اُ گ َ ل َ زَ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از600 خانوار است . در آس پاس و سه ده خسرو و شیرین مسکن دارند. (یادداشت مؤلف ). عبارت است از دیه آس پاس وسه ده خسرو و شیرین . (جغرافیای سیاسی کیهان...
-
شُرتِمْبُ
لهجه و گویش گنابادی
shortembou در گویش گنابادی یعنی معتل ، آس و پاس ، بی پول و بیکار ، بی عرضه ، دست و پا چُلُفتی ، به کسی گویند که نمیتواند گلیمش را از آب بکشد.
-
چارآس
لغتنامه دهخدا
چارآس . (اِ مرکب ) چهار تک خال . چهار ورق قمار در بازی «آس » که بر هر یک شکل خال نقش شده باشد. چهار ورق برنده در بازی «آس » که بر چهار شاه و چهار بی بی و چهار سرباز و چهار لکات مقدم است .- چار شاهش به چار آس خوردن ؛ بقویتر از خودی مصادف شدن . بحیله ...
-
چاربی بی
لغتنامه دهخدا
چاربی بی . (اِ مرکب ) اصطلاحی در بازی آس . چاربرگ بازی ورق یا آس که هر برگ آن نقش «بی بی » دارد و در بازی آس پس ازچارآس و چارشاه امتیازش از سایر برگها بیشتر است .
-
آستمال
واژهنامه آزاد
نام روستایی در شهرستان ورزقان در استان آذربایجان شرقی،از دو قسمت آس +تمل تشکیل شده است و به معنای اساس و خواستگاه قوم آس
-
بادآس
لغتنامه دهخدا
بادآس . (اِ مرکب ) آس بمعنی آسیا که با باد گردد. آسیای بادی . مرکب از دو کلمه ٔ آس و باد. رجوع به این دو کلمه شود.
-
پنج سر
لغتنامه دهخدا
پنج سر. [ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) (در قمار) هنگامی که پنج ورق متشابه در بازی آس بدست یک تن آید مانند پنج آس یا پنج شاه و غیره .
-
اسمار
لغتنامه دهخدا
اسمار. [ اِ ] (اِ) دوائی است که آنرا مورْد گویند و بعربی آس خوانند.بهترین آن خسروانی است . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). درخت مورْد. (مؤید الفضلاء). آس بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). آس . آسمار. رند. مورد. عَمار. قنطس . قیطس .
-
استین
لغتنامه دهخدا
استین . [ اُ س ِ ] (اِخ ) رجوع به اُسِت و آس شود.
-
پوکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: poker] poker نوعی بازی و قمار با ورق شبیه بازی آس.
-
چارصورت
لغتنامه دهخدا
چارصورت . [ رَ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) اصطلاحی در بازی آس و آن چهاربرگ در بازی آس است که دو برگ آن تصویر شاه و دو برگ تصویر بی بی باشد. دو شاه و دو بی بی . شاه جور بی بی .
-
چار سر
لغتنامه دهخدا
چار سر.[ س َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) اصطلاحی در بازی آس . اصطلاح بازی ورق . چارصورت از قبیل چار شاه و چار بی بی و چار سرباز و چار آس ، چار ورق ده خال . چار لکات .
-
اللان
لغتنامه دهخدا
اللان . [ اَ ] (اِخ ) عَلاّن . آس . نام قومی ایرانی است که در قرن 13 م . دین مسیحیت داشتند. مغول بر آنان چیره شد و ایشان در آسیای میانه تا چین پراکنده گشتند. (از اعلام المنجد). و رجوع به ماده ٔ بعدی و «آس » شود.